۱۴۰۸ اتاقی در یک هتل به نام دلفین است. هرکس به این اتاق وارد شود به هیچ عنوان باز نمیگردد. یک نویسنده مغرور که به مسائل ماورای طبیعی اعتقادی ندارد وارد این اتاق میشود تا به همه ثابت کند هیچ چیز خاصی در آن نیست، ولی … (این فیلم دارای دو پایان متفاوت است.این نسخه ی مخصوص کارگردان میباشد!!!
دیوید به همراه همسرش امی در حال رانندگی در جاده ای خلوت است. این دو که با هم اختلاف دارند مشغول جر و بحث هستند که ناگهان با حیوانی وسط جاده روبرو می شوند و در نتیجه اتومبیل آنها خراب می شود و آنها به مسافرخانه ای در همان نزدیکی می روند ولی آنجا در واقع مسافر خانه نیست...
گروهی شش نفره ، خود را در میان جنگل های ویرجینیای غربی گرفتار می بینند که در همین زمان توسط گروهی از آدم خواران که طی سالیان دچار تغییرات ژنتیکی شده اند به آنها حمله می شود …
داستان این پس از پخش شدن گازی سرما ساز در سطح کره زمین می باشد که با یخ بندان زمین تقریبا تمام زندگی های جاندارن کره ی زمین را نابود کرده است و حالا نجات یافتگان در قطاری بنام Snowpiercer درحال سفر می باشند که آن نیز طبقه بندی شده است . در این فیلم مشاهده می کنیم که افراد ساکن در طبقه پایین قطار تصمیم می گیرند تا در مقابل افراد پولدار و مرفح طبقه ی دیگر قطار شورش کنند و ...
یکی از شهرهای کوچک آلاسکا که در آن به مدت ۳۰ روز از نور خورشید خبری نیست، مورد حمله عدهای از خون آشامها قرار می گیرد که بطرز وحشتناکی تشنه خون هستند.
خانواده «کرید» به تازگی به یک خانه جدید در حاشیه شهر نقل مکان کرده اند. همه چیز بی نظیر و خانه بی نقص به نظر می رسد. تنها مشکل وجود یک قبرستان قدیمی در جنگل پشت خانه است...
چند نفر در آسانسور آسمان خراشی گیر کرده اند و امدادگران نمی توانند راهی برای کمک به آنها پیدا کنند. پس از مدتی توسط نیروی نامشخصی مرتبا مورد حمله قرار می گیرند و آنها متوجه میشوند که شیطان در بین یکی از آنهاست …
دیوید دریتون یک نقاش است که بهمراه پسرش بیلی در یک شهر کوچک زندگی می کند. او یکروز که مشغول کار در گالری نقاشی می باشد ناگهان طوفان مهیبی باعث شکستن یک درخت و افتادن آن بر روی پنجره استدیو می شود. دیوید با دیدن این شرایط بهمراه بیلی و همسایه شان برنت عازم مرکز شهر می شود تا از فروشگاه مرکزی مقداری مایحتاج ضروری برای مقابله با طوفان خریداری کند. در همین موقع مه عجیب و مرموزی شهر را فرا می گیرد و رفته رفته غلیظ تر می شود. دیوید و سایر افرادی که در فروشگاه هستند ناگهان با مردی با سر و وضع خونین مواجه می شوند که سراسیمه وارد فروشگاه می شود. در ادامه آنها متوجه می شوند که موجودات خطرناکی در مه وجود دارند که انسانها را مورد حمله قرار می دهند. دیوید در این شرایط می کوشد تا همه را آرام کرده و راه حلی منطقی برای این موضوع پیدا کند اما زنی به اسم کارمودی معتقد است که خداوند بخاطر گناهان آنها این بلا را بر سر آنها نازل کرده است…
ژاپن. «يوکو» (ماکي)، مددکار اجتماعي، به عيادت «اما» (زابريسکي) زن بيمار و بستري امريکايي مي رود اما موجودي شبح گونه به او حمله مي کند. «کارن» (گلار)، دانشجوي مبادله اي امريکايي که با محبوبش، «داگ» (بر) در توکيو زندگي مي کند، قرار مي شود که جاي «يوکو» را بگيرد. اما پس از مدتي «کارن» متوجه مي شود که خانه ي «اما» را اشباحي خطرناک اشغال کرده اند...
جیم هالسی و گریس اندروز دو دانشجوی کالج هستند که با اتومبیلشان در زمان تعطیلات عید ایستر در حال سفر در جاده می باشند. آن ها در بین راه به یک مسافر مرموز بین راهی به اسم جان رایدر برخورده و او را سوار اتومبیل خود می کنند. اما در ادامه، مسافرت لذت بخش آن ها تبدیل به یک کابوس می شود چرا که آن ها متوجه می شوند این مسافر یک قاتل زنجیره ای دیوانه است که تصمیم دارد آن ها را به طرز وحشیانه ای به قتل برساند. ابتدا جیم و گریس موفق می شوند از چنگ رایدر بگریزند، اما رایدر شروع به تعقیب آن ها در مسیر می کند و این در حالی است که پلیس نیومکزیوکو نیز در تعقیب رایدر می باشد و …
پس از کشف یک کشتی مسافربری که در سال ۱۹۵۳ گم شده و بر روی دریا شناور است یابندگان که عده ای فروشنده اجناس دست دوم هستند ، ادعا می کنند که اجناس موجود در کشتی به آنها تعلق دارد . زمانیکه آنها می خواهند کشتی را با طناب به سمت لنگرگاه ببرند یکسری حوادث عجیب و غریب اتفاق می افتد و گروه در کشتی به تله می افتند و به زودی می فهمند یکسری ارواح شیطانی در کشتی ساکن هستند . حال افراد بایستی حقیقت را درباره گذشته کشتی کشف کنند و عاملی را که باعث تهدید آنها شده است از بین ببرند…
چند زن به يک سفر مکاشفه اي در دل غارها مي پردازند؛ ولي در همان ابتداي سفر سقوط تخته سنگ بزرگي دهانه ي غار را مسدود مي کند و آنان در غاري رعب آور و ناشناخته سرگردان مي مانند و کمي بعد با خطري جديد روبه رو مي شوند...
جرج تاون واشينگتن د. ک. امريکا. «ريگان» (بلر)، دختر دوازده ساله ي يکي از بازيگران زن مشهور سينما (برستين) دچار حالت هاي غريبي مي شود. تمام تلاش پزشکان براي تشخيص و درمان بيماري «ريگان» بي نتيجه مي ماند، و در نهايت، تنها راه چاره، اجراي مراسم جن گيري است...