چارلز بلوو، روزنامهنگار آمریکایی، معتقد است که سیاهپوستان آمریکایی باید به جنوب آمریکا بازگردند تا بتوانند قدرت سیاسی خود را افزایش دهند و زمین و فرهنگ خود را که در گذشته به دلیل تبعیض از آنها گرفته شده بود، بازپس گیرند...
گروهی از مدافعان عدالت اجتماعی، برای تبرئه یک مرد بی گناه، به یک اردوگاه متروکه هجوم می برند تا یک قاتل سریالی را پیدا کنند. اما، یکی یکی توسط قاتل کشته می شوند تا اینکه فقط یک نفر باقی می ماند. این فرد آخرین امید برای نجات مرد بی گناه است...
یک روزنامهنگار بدبین به پوشش «دون ژوان» برنامههای دوستیابی اختصاص داده میشود و در نهایت متوجه میشود که چیزی بیش از آنچه به نظر میرسد وجود دارد...
پس از اینکه اینز بدون عذرخواهی و به شدت وفادار پسرش تری را از سیستم نگهداری از کودکان می رباید، مادر و پسر تصمیم می گیرند تا حس خانه، هویت و ثبات خود را در شهر نیویورک که به سرعت در حال تغییر است، بازیابند...
یک زوج جوان پس از یک سرقت ناموفق از قانون فرار میکنند و در یک شهر کوچک بیابانی پناه میگیرند. در این شهر، مردمان عجیب و غریب و وسوسه یک سرقت نهایی، رابطه و زندگی آنها را تهدید میکند...
ماز جبرانی برای اجرای سومین برنامه استندآپ کمدی به استکهلم سوئد میرود و با طرح موضوعاتی از خانواده، نژادپرستی و سیاست نشان میدهد چگونه کمدی میتواند با برقراری ارتباط با تماشاگرانی از ملیت های مختلف یک ابزار دیپلماتیک باشد...
مردی آمریکایی که نه شغلی دارد و نه همدمی، و در حالی که در زندگی اش به پوچی رسیده است، تصمیم میگیرد اسلحه بردارد و افرادی که مستحق مرگند را به قتل برساند. دیری نمی گذرد که او در این کار یک شریک غیر منتظره هم پیدا می کند: دختری ۱۶ ساله بنام روکسی که احساساتی مشابه او دارد…
فیلم در مورد زنی است که بعد از حمله یک قاتل سریالی دچار بیماری خاصی شده است. او نمی تواند چهره ها را به خاطر بسپارد، و با اینکه قاتل را قبلا دیده اما نمی تواند چهره اش را به یاد بیاورد و همین امر جانش را در معرض خطر قرار می دهد…..