این فیلم روایتگر ماجرای دو کارآگاه کمتجربه است که در حین تحقیق برای حل یک پرونده قتل، به طور غیرمنتظرهای وارد دنیایی موازی میشوند که تجسمی از وحشتناکترین کابوسهای آنهاست.
در بحبوحه دوران کمونیسم، پناهندهای بیپول دل به یک خونآشام جوان و خاص میسپارد که همراه با خدمتکار دست و پا چلفتیاش در ساحل اوقات خود را سپری میکند. داستانی کمدی با محوریت خونآشام و رویکردی مارکسیستی.
زنی که داغدار مرگ مرموز همسرش است، برای خلاصی خانوادهاش از شر روحی پلید که آنها را آزار میدهد، از یک شکارچی ارواح کمک میگیرد. اما این شکارچی بیخبر از راز هولناکی است که این خانواده به هر قیمتی آن را پنهان نگه داشتهاند.
در آستانه هفتاد و پنجمین سالگرد تولدش، میلیاردر ثروتمندی که از فرزندانش دور مانده، آنها را به خانهاش فرا میخواند. ترس از جان او را بر آن داشته که این کار را انجام دهد، زیرا او معتقد است که امشب کسی یا چیزی قصد کشتن او را دارد. برای آنکه از کمک فرزندانش مطمئن شود، سهم ارث هر یک را به خطر میاندازد.
این فیلم کمدی-ترسناک، داستان شهری را روایت میکند که در اثر نفرینی در زمان گرفتار شده است. سه نفر از ساکنان این شهر با روحی روبرو میشوند که آنها را به چالش میکشد تا خرافات، سنتها و عشق را زیر سوال ببرند.
دو دوست که خاطره یک جنایت گذشته آنها را آزار میدهد، خود را در یک فروشگاه رفاه همراه با غریبههایی گرفتار میبینند، جایی که ارواح رها شده در کمین قربانیان خود هستند.
گروهی از دوستان با بیاحتیاطی قوانین ممنوعه خواندن تاروت را زیر پا میگذارند و ناخواسته شر غیرقابل وصفی را که در تاروتهای نفرینشده اسیر شده، آزاد میکنند. یکی پس از دیگری، آنها با سرنوشت خود روبرو میشوند و در یک مسابقه با مرگ گرفتار میشوند.
در آپارتمانی در نیویورک، خانوادههایی پس از حمله با سلاحهای بیولوژیکی، در دوران قرنطینه و انزوا برای زنده ماندن در شرایط جدید تلاش میکنند، در حالی که با کمبود غذا، انرژی و صبر روبرو هستند.
هانا، گیمری ماهر که از آگورافوبیای شدید رنج میبرد، با دریافت تجهیزات جدیدی که مهارت او را در بازی افزایش میدهد، دچار تردید میشود. او درمییابد که این تجهیزات شاید قادر به خواندن ذهن او - یا حتی کنترل آن - باشند.
یک ستاره شبکههای اجتماعی در جنگلهای کارولینای شمالی ناپدید میشود و دوستانش به دنبال یافتن او هستند. نادیده گرفتن افسانه سرزمین نفرینشده فقط اولین اشتباه آنها بود.
دختر جوانی که از اسکیزوفرنی زودهنگام رنج میبرد، پس از بازگشت به خانه دوران کودکی خود در روستایی، با عروسکی عجیب روبرو میشود که اتفاقات غیرطبیعی را برای او رقم میزند.
در غیاب خانواده، سامانثا، دختر شانزده ساله، آخر هفته را به تنهایی در خانه میگذراند، اما با ورود یک مزاحم به خانه، سامانثا در مخمصهای گرفتار میشود و باید در آن شب سرنوشتساز، بین مبارزه و فرار یکی را برگزیند.
ازدواج نیلگون به دلیل طلسم شدن خانوادهاش توسط یک جن ممنوع است، اما او بیتوجه به هشدارها ازدواج میکند و زندگیاش به کابوسی تبدیل میشود. نیلگون و خانوادهاش با راهنمایی جادوگری به نام جناب سحر، سفری عرفانی و پرخطر را برای حل مشکل خود آغاز میکنند.
سه دانشجوی جامعهشناسی با استفاده از بودجهی دولتی برای انجام پژوهشی در زمینهی فولکلور، به روستایی دورافتاده سفر میکنند. هدف آنها بررسی ritual of exorcism است که سالها پیش در آن روستا رخ داده و منجر به مرگ دختری جوان شده است.
دکتر ناتان مارش، پس از سالها غرق شدن در سکوت مطلق در یک آسایشگاه روانی، چشمانش را به روی دنیا میگشاید. او برای به یاد آوردن آخرین سفر خود به سایت ۱۳، به تماشای فیلمهای ضبط شده از آن سفر مینشیند. اما در حین تماشا، راز وحشتناکی آشکار میشود: او موجودی هولناک و غیرقابل توقف را از بند رها کرده است.
توغبا، زنی جوان، برای فال گرفتن به سراغ یک فالگیر میرود. فالگیر به او هشدار میدهد که رازهای فال را فاش نکند، اما توغبا این رازها را در کلاب هاوس فاش میکند. پس از این اتفاق، زندگی توغبا با آشفتگی و نفرین روبرو میشود.