جو وقتی همسرش برای یک جراحی زیبایی مشکوک دور از خانه است، متوجه میشود که یک شاخک عجیب روی سینهاش در حال رشد است. کشف یک گیاه انگلی عجیب با خاصیت درمانی، مجموعهای از اتفاقات عجیب را آغاز میکند.
ستارگان یک برنامهی تلویزیونی، هنگام فیلمبرداری در بیمارستانی تسخیرشده در تایوان، با نیروهای ماوراءالطبیعه روبهرو میشوند که با تشدید فعالیت خود، اتحاد آنها را از بین میبرند و بر تصمیماتشان تأثیر میگذارند.
هنگامی که یک بازیگر با روحی مواجه میشود، شک و تردید در میان گروه فیلمبرداری افزایش مییابد؛ چراکه معلوم نیست این اتفاق ماوراءالطبیعی است یا ترفندی از کارگردان. با ناپدید شدن بازیگر اصلی، این ابهام بیشتر میشود.
سوزانا و خورخه با این امید که در آرامش بتوانند صاحب فرزند شوند، به یک عمارت در کنار دریاچه نقل مکان میکنند. اما وسواس سوزانا به بارداری باعث میشود که روح دختری که به دنبال یک مادر میگردد، جذب آنها شود.
گروهی از کوهنوردان راهی یک صعود خطرناک میشوند که سالهاست ورود به آن ممنوع بوده است. آنچه در ابتدا به عنوان یک سفر جسورانه آغاز میشود، به نبردی برای بقا در برابر نیرویی تبدیل میگردد که با آنها بازی میکند.
پنج دوست به طور ناخواسته باعث یک تصادف رانندگی مرگبار میشوند. آنها برای فرار از عواقب این اتفاق، آن را مخفی کرده و با هم پیمان میبندند که این راز را برای همیشه نزد خود نگه دارند. یک سال بعد، گذشته دوباره به سراغشان میآید و آنها ناچار به مواجهه با یک حقیقت هولناک میشوند: شخصی از راز تابستان گذشتهی آنها باخبر است و برای انتقام، عزم خود را جزم کرده است.
داستان در یک روستای آرام رخ میدهد؛ جایی که علاقه ساده و بیگناه یک پسر به یک نفر، باعث وقوع حوادثی غیرعادی میشود. مردم روستا معتقدند که این پسر با احساساتش، یک روح را نیز به روستا آورده است.
بهار سال ۲۰۲۰، پنج دانشجو و دو استاد از «کالج هنر مید اولستر» در جنگلهای شمال ایرلند ناپدید میشوند. اتفاقات روز ناپدید شدن آنها تا به امروز همچنان یک معما است.
یک جوان از یک بیمارستان روانی متروکه بهعنوان پاتوق استفاده میکند تا دختران را از طریق یک اپلیکیشن دوستیابی جذب کرده و به قتل برساند. اما وقتی هدفش دوستدختر دوران کودکیاش میشود، اوضاع برای او پیچیده و بدتر میشود.
این داستان توضیح میدهد که چگونه کتاب «میشل به یاد میآورد»، که خاطرات یک روانپزشک و بیمارش است، موجب آغاز «وحشت شیطانی» در دهه ۱۹۸۰ شد. در این کتاب، با استفاده از روش «درمان بازیابی حافظه» ادعا شده بود که میشل توسط شیطانپرستان بچهدزد ربوده شده است.
دانشجویی به نام رز که در طوفان در خانه درمانگرش گیر افتاده، متوجه میشود که دکتر ریچاردسون و همسرش در زیر ظاهر بهظاهر عادی خود، رازهای تاریکی را پنهان کردهاند.
گروهی از دانشجویان که بهخاطر شرایط بد جوی قادر به رانندگی و رفتن به خانه نیستند و در داخل ساختمان گیر افتادهاند، به زودی خود را مشغول اجرای یک محاکمه جادوگری مدرن مییابند.
پنج دوست جوان که بهشدت به پول نیاز دارند، برای شرکت در یک مسابقه با جایزه ۲۵ هزار دلاری در دارکوب، وارد خانهای ترسناک و قتلزده میشوند. اما خیلی زود خود را درگیر نبردی وحشیانه برای نجات جانشان با یک روانی مذهبی ۲٫۱۳ متری میبینند که با یک پتک، قصد کشتن تمام گناهکاران را دارد.
دو مأمور که برای یک برنامه تلویزیونی در حال فیلمبرداری در جنگل بودند، ناپدید میشوند. با پیدا شدن فیلمهای آنها، مشخص میشود که آنها برای زنده ماندن، درگیر نبردی وحشتناک با موجوداتی شیطانی در دل جنگل بودهاند.
دینا، دانشجویی که برای تعطیلات به خانه برگشته است، ناخواسته مسئول نگهداری از کودکی میشود. در همین حین، کلانتر شهر با دریافت یک مدرک مرموز، وارد یک تعقیب و گریز میشود تا قاتل یک پرستار بچه دیگر را پیدا کند.