این فیلم، یک اثر تاریخی است که در دورهای میگذرد که تلویزیون یک نوآوری بیسابقه محسوب میشد. داستان این فیلم حول محور داستان عاشقانه قهرمان و این واقعیت میچرخد که داشتن تلویزیون، یک نماد مهم از جایگاه اجتماعی به شمار میآمد.
گلاب، از تنهایی و زندگی مجردی خسته شده بود. به توصیه دوستانش، سفری را آغاز کرد تا بتواند عشق واقعی خود را بیابد. اما سرنوشت، او را در میان دو دختر به نامهای رز و روزی قرار داد. گلاب حالا باید تصمیم سختی بگیرد؛ انتخابی که آیندهی عاشقانهاش را تعیین خواهد کرد.
داستان از جایی شروع میشود که یک مامور اطلاعاتی وارد دانشگاهی میشود و با کمک رهبران دانشجویی، علیه یک سیاستمدار فاسد که از جوانان دانشگاه سوءاستفاده میکرده، مبارزه میکند. این داستان بر اساس واقعیت نوشته شده است.
پدری پسرش را به ماموریتی مرگبار میفرستد، با آگاهی کامل از اینکه این ماموریت میتواند خودکشی باشد. پسر علیرغم آگاهی از خطر، به خاطر کشورش این ماموریت را میپذیرد.
مردی پنجابی که علاقهای به کشتی ندارد، عاشق زنی هریانوی میشود که به این ورزش علاقهی زیادی دارد. او تلاش میکند تا عشق او به کشتی را درک کرده و آن را بپذیرد تا بتواند دل او را به دست آورد.
لاکی، راننده تاکسی جوانی که آرزوی سفر به انگلستان را در دل داشت، به دلیل محدودیتهای مالی، از تحقق این آرزو بازماند. در همین حال، او شیفته دختری به نام پالی میشود. پدر پالی برای تسهیل مهاجرت دخترش به انگلستان، پیشنهاد یک ازدواج ساختگی میدهد. لاکی نیز با امید به جلب محبت پالی، با این پیشنهاد موافقت میکند.
در میان دو خانواده رقیب، ایندر چاهل در کشمکش بین عشق و تعهد گرفتار شده است. روبینا دیلایک با حضور خود، رنگ عاشقانه به این داستان بخشیده است. آلیشا نیز با پیوستن به ماجرا، بر هیجان آن افزوده است. در این فیلم، کمدی و درام به زیبایی در هم آمیختهاند تا لحظاتی سرگرمکننده را برای مخاطب رقم بزنند.
در سفری، جلالالدین دوستش را متقاعد میکند که همسرش را ترک کند. سپس جلالالدین عاشق رانی میشود و با او ازدواج میکند، اما به نظر میرسد که رانی موجودی فراطبیعی باشد. آیا جلالالدین با پیشداوریهای خود روبرو خواهد شد یا تسلیم آنها میشود؟
جگا عاشق پریت است و برای جلب رضایت پدر او و ازدواج با او حاضر به هر کاری است. او که با مشکل کمبود پول مواجه است، با دوستش لاخا شروع به برنامهریزی برای یک سرقت میکند.
مردی که عمارتی تسخیر شده را کشف میکند، برای اثبات وجود نداشتن روح با آن روبرو میشود و در این فرآیند، دیدگاهش نسبت به ماوراء الطبیعه و احساساتش نسبت به روح تغییر میکند.
هارچوت، نامزد بایندر، پس از نقل مکان به انگلستان ناگهان رابطه خود را با او قطع میکند و بایندر را نیز به دنبال خود به این کشور میکشاند. سفر بایندر او را با زو، کاترین و پریت آشنا میکند. اما زمان باید مشخص کند که چه کسی زن رویاهای بایندر خواهد بود.
رحمان، تحت تاثیر یک تروما روانی، به یک قاتل زنجیرهای تبدیل میشود. با به قدرت رسیدن جعفری علی در شهر، پسر او به اجبار به راهاندازی یک کسب و کار هولناک گوشت انسان میپردازد. بازرس ویکرامجیت مصمم به افشاگری حقایق پلید این جنایات هولناک است.