این فیلم داستان نبرد “میونگ رانگ” است که در ۲۶ ام اکتبر سال ۱۵۹۷ اتفاق افتاد و دریاسالار “یی سون شین” با هدایت تنها ۱۲ کشتی در مقابل صدها کشتی نیروی دریایی ژاپن ایستادگی کرد .
«تونی استارک» روی یک پروژه برای حفظ صلح کار می کند، اما اوضاع از کنترلش خارج می شود و اکنون گروه انتقام جویان باید «اولتورن»، ساخته ی دست استارک را، از رسیدن به اهداف شریرانه اش باز دارند...
داستان فیلم در مورد دو دانش آموز کلاس هشتمی است که با وجود تفاوت های بسیاری که با هم دارند، احساسی عاشقانه به یکدیگر پیدا می کنند...
یک تیم 3 نفره متشکل از ماموران سازمان اطلاعات موساد در سال 1965 موفق می شوند تا یک جنایتکار نازی به نام دیتر ووگل که مرتکب جنایات فراوانی شده را سرنگون کنند. این موفقیت باعث شهرت این تیم عملیاتی می شود و به نظر می رسد همه چیز به خوبی و خوشی به پایان رسیده باشد اما 3 دهه بعد از این عملیات، مقاله ایی چاپ می شود که در آن اشاره شده که دیتر ووگل زنده است و قصد دارد تا جنایاتش را از سر بگیرد. 3 مامور مخفی موساد که در حال حاضر بازنشسته شده اند به این مقاله مشکوک شده و تصمیم می گیرند تا قضیه را پیگیری کنند اما …
در سال 2019 اکثر انسانها به خون آشام تبدیل شدهاند. با منابع خون رو به کاهش، آنها آینده خود را در خطر می بینند. در همین حال یک محقق همراه گروهی از انسانهایی که هنوز خونآشام نشدهاند، سعی در نجات بشریت دارند.
تیم حمله به بانک با اعضای گروه خود امیر محمد وادریس,جان,جیک,جسی اتیکا با موفقیت می توانند از بانک سرقت کنند و ۲۰ میلون دلار به دست آورند و برای اینده خود برنامه ریزی خود میکنند و در این هنگام عضو تیم سابق ان ها از زندان ازاد میشود و انها برای یک حمله جدید اماده میشوند و…
«اولیور تیت» پانزده ساله تنها دو هدف دارد: تا تولد بعدیش دیگر باکره نباشد. و شعله عشق بین مادرش و معشوقه قبلیاش که دوباره در زندگیاش سر و کلهاش پیدا شده را خاموش کند.
زمانی که یک کرمچاله (که از نظر تئوری میتوان از طریق آنها در زمان سفر کرد) کشف میشود، دانشمندان در صدد این بر میآیند که با سفر از طریق آن از محدودیتهای سفر انسان در فضا رهایی یابند. در میان مسافران، کوپر (مککانهی) مهندسی است که باید میان دو فرزندش و سفر برای نجات بشریت یکی را برگزیند…
«اندي» (رابينز)، بانکدار محترم و پولدار ايالت نيوانگلند، به اتهام قتل همسرش و فاسق او به حبس ابد در زندان ايالتي شوشنک محکوم مي شود و اندکي بعد با «رد» (فريمن)، زنداني سياه پوست، دوست مي شود. پس از هجده سال، «اندي» ردي از قاتل اصلي پيدا مي کند و تصمیم می گیرد برای آزادی تلاش کند...
یک معلم که تنها زندگی می کند ، تمام مدت تلاش می کند تا حضانت پسرش را بگیرد . رفته رفته زندگی او بهبود می یابد و عاشق می شود و خبرهای خوبی در مورد پسرش به او می رسد ولی این شانس خوب با یک دروغ کوچک به طور وحشیانه ای نابود می شود و …