داستان زوج جوانی از طبقه ثروتمند هند در بحبوحه جنبش انقلابی هند در دهه 1940. عشق آنها در تقابل با خانوادههایشان و تحت ظلم یک ژنرال بریتانیایی بیرحم است. سرنوشت آنها به مبارزات آزادیخواهانه مردم هند گره میخورد.
شوخی نیما جوان و بازیگوش با سیم برق زنده، مادرش را می کشد و پدرش دیال را به ترتیب از مرگ نیما و همسرش عصبانی و ویران می کند. دایال به قدری از دخترش عصبانی می شود که نمی تواند دیدن او را تحمل کند.
پشت کار و صداقت موهان کومار برایش مشکل ساز می شود. چندین نفر برایش صحنه سازی میکنند، او را به زندان انداخته و مجبورش می کنند که قتل همسر خود را تماشا کند. چندین سال بعد او از زندان آزاد شده و تنها هدفش انتقام است...
سه برادر در کودکی از هم جدا می شوند و توسط خانواده هایی با ادیان مختلف؛ هندو، مسلمان و مسیحی؛ به فرزندخواندگی گرفته می شوند. آنها بزرگ می شوند و به ترتیب تبدیل به یک افسر پلیس، یک خواننده و صاحب یک بار می شوند. آنها دوباره با هم ملاقات می کنند و زندگی آنها درگیر یک داستان باورنکردنی پر از اتفاقات تصادفی و صحنه های عمل شلوغ می شود...
یک مرد بیمار لاعلاج خود را به قتل متهم می کند تا به خانواده اش اجازه دهد پول جایزه را دریافت کنند. پس از یک عملیات موفقیت آمیز، او از بازداشت پلیس فرار می کند و به دنبال قاتل واقعی می گردد...