بر اساس رویدادهای واقعی که در سال ۱۹۷۵ رخ داد. این اثر، حوادثی را که تحت رهبری خانم ایندیرا گاندی، یکی از قدرتمندترین زنان تاریخ هند، اتفاق افتاد، شرح میدهد.
بانتو از کودکی مورد تنفر پدرش والمیکی قرار گرفته است. سامارا، رئیس او، به او محبت و عشق نشان می دهد تا اینکه متوجه می شود جیندال ها والدین او هستند. بانتو تصمیم می گیرد به دنبال عشق جیندال ها باشد و از آنها در برابر تهدیداتی که با آن روبرو هستند محافظت کند...
وقتی آلیا دانشجوی سال اول دانشگاه برای تابستان به خانه برمی گردد، رازها و دروغ هایی را در گذشته پدر و مادرش کشف می کند که باعث می شود همه چیزهایی را که فکر می کرد در مورد خانواده اش می دانست زیر سوال ببرد...
ناندو و ویجی برادرانی هستند که در دوران جوانی توسط نامادری خود مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. ناندو، که بیمار روانی است، تصمیم می گیرد نامزد ویجی را بکشد، زیرا او را به عنوان نامادری خود تصور می کند...
"یک گنگستر کوچک به نام چاندو با مالک، یک مجری دست پایین برای یک باند جنایی، متحد میشود. آنها با هم تمام دشمنان خود را از بین میبرند و به ترسناکترین گنگسترهای بمبئی تبدیل میشوند."
مادری یکی از دو قلو هایش را طی حادثه ای از دست می دهد . یکی از بچه ها در کشور همسایه، پاکستان ، رشد می کند و یک مسلمان مؤمن به نام توحید است، در حالی که دیگری به عنوان یک هندو به نام آجی می باشد…
یک زن جوان عاشق یک جوان خوش تیپ و عیاش می شود، در حالی که در سفر دریایی در راه سنگاپور به هند است . این دو برنامه ایی برای دیدار دوباره خود ترتیب میدهند ، اما سرنوشت ممکن است برنامه های دیگری ...
“امار وارما” تهیه کننده برنامه خبر رادیو،زنی مرموز را در ایستگاه قطار می بیند.او عاشق زن می شود اما زن عشقش را پس زده با وجود اینکه به نظر به او علاقه مند می رسد.بعدها او می پذیرد با دختری که خانواده اش انتخاب کرده ازدواج کند اما به یکباره آن زن پیدایش می شود و…
"ساحل" جوان خوشگذرانی است که علاقه زیادی به "ایشا" دارد در صورتی که "شیتل" هم به ساحل علاقه دارد.پدرخوانده ساحل شب پس از مشاجره با او در مهمانی به قتل میرسد و ساحل به اتهام قتل زندانی میشود...
داستان زوج جوانی از طبقه ثروتمند هند در بحبوحه جنبش انقلابی هند در دهه 1940. عشق آنها در تقابل با خانوادههایشان و تحت ظلم یک ژنرال بریتانیایی بیرحم است. سرنوشت آنها به مبارزات آزادیخواهانه مردم هند گره میخورد.
کاشینات و ایملی، یار دبستانی یکدیگرند و همگان چشمانتظار ازدواج آنها هستند. اما با ورود آنجلی چوپرا، دختری متمول، ثروتمند و بیمار، به زندگی کاشینات، مسیر رویدادها دگرگون میشود. آنجلی به یمن توجهات کاشینات بر ضعف جسمانی خود غلبه کرده و شخصیتی جسور مییابد. بدین ترتیب، آنجلی دلباخته کاشینات شده و بیپروا به پدرش، مانموهان چوپرا، اظهار میدارد که تنها با...
آنمول توسط نامادری و خواهران ناتنیاش به عنوان خدمتکار در خانهاش کار می کند . بعدها یک خواننده عاشق او می شود و تصمیم می گیرد او را از شر خانواده شرورش رها کند...