تولد : November 11, 1974 در Hollywood, Los Angeles, California, USA
جوایز : برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 89 جایزه و نامزد دریافت 198 جایزه دیگر.
لئوناردو ویلهلم دیکاپریو (به انگلیسی: Leonardo Wilhelm DiCaprio) بازیگر و تهیهکنندهٔ آمریکایی است. دی کاپریو تنها فرزند ایرملین ایندربرکن و جورج دی کاپریو بود، که در لس آنجلس کالیفرنیا متولد شد. مادر آلمانی الاصل او یک منشی حقوقی بازنشسته و پدرش نیز بازیگر و تهیه کننده فیلمهای کمدی زیرزمینی و توزیع کننده کتب طنز بود. مادر دی کاپریو، در طول دهه ۱۹۵۰ از اور-ارکناشویک در منطقه رور آلمان به آمریکا مهاجرت کرد. در حالی که خانواده پدر وی که دو رگه ایتالیایی از ناحیهٔ ناپل و آلمانی از ناحیهٔ باواریا در جنوب آلمان بودند از چهار نسل قبل در آمریکا زندگی میکردند. مادر بزرگ مادری دی کاپریو، هلن ایندربرکن، در یلنا اسمیرنوا متولد شده و یک روسی مهاجر به آلمان بود. در مصاحبهای با مهمترین کلیسا روسیه در سال ۲۰۱۰، دی کاپریو بیان کرد که پدر بزرگ او نیز روس بوده و افزود: در نتیجه من هم یک نیمه روسی محسوب میشوم. دیکاپریو دارای خانهای در شهر لسآنجلس و آپارتمانی در شهر نیویورک آمریکا است. وی همچنین صاحب جزیرهای در بلیز است. او از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ با ژیزل بوندشن سوپر مدل برزیلی و از آن پس تا سال ۲۰۱۰ با بار رافائلی مدل اسرائیلی رابطه عشقی داشتهاست. لئو در طی دوسال ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ با دو مدل دیگر به ترتیب با بلیک لایولی و ارین هیثرتون رابطه داشته است. دیکاپریو درسال ۲۰۱۴ رابطهای چند ماه بایک مدل آلمانی به نام تونی گارن داشت و پس از آن شایعاتی مبنی بر رابطه او با خواننده مشهور باربادوسی یعنی ریانا برسر زبانها افتاد که هرگز رنگ واقعیت نگرفته است.
دی کاپریو کار خود را با حضور در تبلیغات تلویزیونی آغاز کرد. او به خاطر نقشآفرینی در فیلمهای مشهور و موفق هالیوود همچون تایتانیک، جزیره شاتر و گرگ وال استریت شهرت بسیاری کسب کردهاست. وی تا به حال 6 بار نامزد دریافت جایزهٔ اسکار شده که برای اولین بار در سال 2016 برای فیلم بازگشته موفق به کسب جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد شد. وی در سپتامبر 2014 به سمت سفیر صلح سازمان ملل متحد و نماینده این سازمان در امور تغییرات جوی برگزیده شد.
داستان یک مامور سیا به نام راجر فریس است که برای پیدا کردن یکی از سران تروریست القاعده به نام سلیمان به اردن می رود. در این بین او با پرستاری عرب به نام عایشه آشنا می شود. فیلم مضمونی ضد تروریستی دارد و در عین حال از سیاست های مداخله جویانه امریکا نیز انتقاد می کند. اما به دلیل حضور گلشیفته فراهانی در آن برای تمام ایرانیها فیلم جالب و دیدنی محسوب می شود...
«سالمن وندی» (هاونسوئو) در معادن داغ و سوزان الماس در افریقای جنوبی سنگ بسیار با ارزش و خارق العاده ای را کشف می کند. «دنی آرچر» (دی کاپریو) مزدوری که تخصص اش، فروش به اصطلاح «الماس های خون» است با خبر می شود که «وندی»، الماس را در محلی پنهان کرده که هیچ کس فکرش را هم نمی کند. او از «مدی بوئن» (کانلی) روزنامه نگار امریکایی سرخورده، می خواهد تا در پیدا کردن و به چنگ آوردن آن گنج کمک کند…
پليسي جوان به نام «بيلي کاستيگان» (دي کاپريو) مأموريت مي يابد تا در محفل خلافکاري تنگ و به شدت مراقبت شده ي «فرانک کاستلو» (نيکلسن) نفوذ کند. از طرف ديگر، «کالين سالي ون» (ديمن) به مأموريت از طرف «کاستلو» موفق مي شود در دستگاه پليس نفوذ کند...
داستان این فیلم بخشی از زندگی «هوارد هیوز» کارگردان و تهیهکننده و خلبان پرآوازه آمریکایی از اواخر دهه ۱۹۲۰ تا اواسط دههٔ ۱۹۴۰ است. او که دچار اختلال وسواسی جبری بود همواره به دنبال شکستن رکوردهای سرعت و فاصله پرواز بود...
داستان فیلم مربوط به زندگینامهٔ فرانک ابگنیل است، کسی که شهرتش را به خاطر سابقه فعالیتش به عنوان جاعل چک، کلاهبرداری و حقههای فرارش از دست ماموران بهدست آورد. او در دهه شصت میلادی و در ۱۶ سالگی توانسته بود، چکهای جعلی که مجموعاً به مبلغ ۴ میلیون دلار آمریکا ارزش داشت را در ۲۶ کشور جهان نقد کند، طوری که هیچ بانکی قادر به تشخیص جعلیبودن چکهای او نبود و تا هجده سالگی، بیش از ۲۵۰ پرواز انجام داد و در ۲۶ کشور جهان به این کلاهبرداریها دست زد. اَبیگنِل به خاطر عضویت جعلی که در «خطوط هوایی سراسری آمریکا» داشت، میتوانست بهصورت رایگان در هتلها اقامت کند و تمام هزینههای غذا و تفریحش بهطور مستقیم به شرکت ارسال میشد. حتی خودش را به عنوان وکیل جا زد و در چندین پروندهٔ دادگاهی شرکت داشت. او سرانجام در سال ۱۹۶۹ در فرانسه دستگیر شد و به دوازده سال زندان محکوم شد که البته پس از گذراندن پنج سال از دوران محکومیت خود به خدمت سازمان افبیآی درآمد تا در شناسایی چک های جعلی و سرقتی کمک کند.
بیل کاتینگ قصاب سر دسته آمریکایی ها، حریف ایرلندی خود کشیش والن را که سردسته گروهی ایرلندی به نام خرگوش های مرده است میکشد و آمریکایی ها پیروز میشوند. بعد از گذشت شانزده سال پسر کشیش، آمستردام به نیویورک باز میگردد تا از بیل به خاطر مرگ پدرش انتقام بگیرد...
یک هتل کثیف در شهر بانکوک. «دافی»، مرد پریشان احوال و معتاد اسکاتلندی، نقشه ی یک جزیره ی رویایی را به جوانی امریکایی به نام «ریچارد» می دهد و سپس خودکشی می کند. «ریچارد» نیز به اتفاق یک زن و شوهر فرانسوی عازم پیدا کردن آن جزیره می شوند...
در سال ۱۶۳۸ میلادی ملکه فرانسه پسری به اسم لوئیس بدنیا می آورد که روزی بر تخت پادشاهی کشور خواهد نشست اما تنها چند نفر اطلاع دارند که ملکه چند دقیقه بعد برادر دوقلو او را نیز بدنیا آورده است اما این موضوع را از همه پنهان می کنند و پس از چندسال او را با یک نقاب آهنین در یک زندان مخفی زندانی می دارند…
تایتانیک، قصه عاشقانهی دو جوان از طبقات اجتماعی متفاوت است که در سفر افتتاحیهی بزرگترین کشتی جهان با هم آشنا میشوند. رز، دختری جوان و اشرافی، برای فرار از یک ازدواج اجباری، خود را به دریا میاندازد و توسط جک، یک هنرمند فقیر و سرزنده نجات مییابد. با وجود مخالفتهای اطرافیان، عشق بین این دو جوان شکوفا میشود؛ اما سرنوشت تلخی در انتظارشان است.
«روميو» (دي کاپريو) که نسبت به رفتارهاي عموزاده هايش بي توجه است، وقتي در يک ضيافت با «جوليت»(دينز) که دل باخته اش شده از خانواده ي «کاپولت» است آشنا می شود می فهمد که، دشمني بین دو خاندانوجود دارد و این باعث نگرانيش مي شود و...
سال ۱۸۷۱. «پاول ورلین» ( دیوید تولیس ) شاعر فرانسوی، از جوانی با استعداد بنام «آرتور ریمباد» ( لئوناردو دی کاپریو ) دعوت می کند تا همراه او و همسر باردارش در خانه ی پدرزنش زندگی کند. اما رفتار ناهنجار آرتور آرامش این خانواده و همینطور جامعه منزوی شاعران فرانسه را بر هم میزند...
در شهرکي که در آن مرد پولدار و صاحب نفوذي به نام «هرود» (هاکمن) همه کاره است، هر سال يک مسابقه ي عجيب هفت تيرکشي برگزار مي شود. دختري به نام «الن» (استون) معروف به «بانو» نيز در اين مسابقه شرکت مي کند. اما در اصل «الن» براي گرفتن انتقام مرگ پدرش - که مارشال ايالتي بوده - از «هرود»، در اين مسابقه شرکت کرده است...
در شهر دور افتاده و سوت وکور آندورا در ايالت آيووا، «گيلبرت گريپ» (دپ) از برادر عقب مانده ي خود «آرني» (دي کاپريو) و مادرش (کيتس) که از فرط چاقي هيچ گاه از خانه خارج نمي شود، مراقبت مي کند. با ورود «بکي» (لوييس) ـ که همراه مادر بزرگش سفر مي کند ـ به شهر، «گيلبرت گريپ» براي نخستين بار عشق را تجربه مي کند.
يوتا، سال 1957. «کارولاين وولف» (بارکين)، زني تنگدست و مطلقه، همراه با پسرش، «توبي» (دي کاپريو) براي امرار معاش امريکا را زير پا مي گذارند. وقتي کوشش هايش به جايي نمي رسد، با «دوايت هنسن» (دنيرو)، مردي ظاهرا مهربان و زيادي رمانتيک ازدواج مي کند. اما «دوايت» مردي مستبد از کار در مي آيد که مدام با «توبي» دعوا دارد...
زندگیهای متعدد مارتین اسکورسیزی را از طریق مصاحبههای صمیمانه با خود این مرد، دسترسی به آرشیو خصوصی او، به علاوه گفتگوهایی با رابرت دنیرو، لئوناردو دیکاپریو، مارگو رابی، دنیل دی-لوئیس، استیون اسپیلبرگ و موارد دیگر، کاوش کنید.
داستان این سریال در واقع ادامه همان سریالی است که در دهه 90 میلادی بسیار محبوب بوده است و روایتگر یک خانواده از طبقه متوسط جامعه است که همگی شاغل هستند .