فیلم درمورد زنی باردار است که تولد فرزندش مساوی با پایان زندگی او است. سقط جنین او ممنوع است. این مادر باردار اکنون میخواهد راهی پیدا کند تا به بارداریاش خاتمه دهد...
در این معمای جنایی امروزی که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده، سه مرد مرده در شبکهای از حرص و فریب، شامل گنج دفن شده و یک رابطه عاشقانه درهم، گرفتار میشوند...
«نیک» کارگر فلزکار پروژه های پل سازی برای فراز از زندگی یکنواخت و خسته کننده خانوادگی رابطه عاشقانه ای با «تولا»ی زیبا و فتان پیدا می کند. این اتفاق سبب می شود تا همسرش «کیتی» رابطه اش را با او قطع و از صحبت کردن با وی خودداری کند. نیک که متوجه اشتباه خود شده، دست به هر کاری می زند تا دوباره با همسر و سه دخترش رابطه برقرار نماید. او برای ایجاد ارتباط راه تازه ای می یابد: استفاده از آوازها...
زن و شوهری که تخصص در سرقت از باشگاه های اجتماعی را دارند روزی به این نتیجه میرسند که این کار هدف آن هاست و باید به آن ادامه دهند و از دست پلیس ها همیشه فرار کنند...
دو شریک می بینند که شرکت دات کام خود قبل از اینکه آنلاین شود سقوط می کند. فرانک (آدام ترز)، مجردی شکست خورده، با اکراه به خانه پدر و مادرش نقل مکان می کند، در حالی که جاش (اندرو مک کارتی)، یک متخصص کامپیوتر با همسر و پسرش، یافتن یک شغل واقعی را غیرقابل تصور می داند...
ماجرای فیلم در مورد دو دوست است که با هم به ورزش بوکس می پردازند و به صورت حرفه ای پیش می روند تا جایی که برای مسابقات به لاس وگاس رفته و در نهایت کار به جایی می رسد که برای مبارزه در مقابل هم قرار می گیرند ...
نیویورک، اوایل دهه ی ۱۹۹۰٫ «فرانک پیرس» (کیج)، راننده ی آمبولانس شیفت شب در آستانه ی فروپاشی روانی است. «فرانک» همواره از این که موفق به نجات جان زن جوانی به نام «رز» نشده، احساس عذاب وجدان می کند. تا این که دل باخته ی «مری» (آرکت)، دختر سابقا معتاد «آقای برک» جانسن می شود. «آقای برک» مردی است که بر اثر سکته ی قلبی به حالت اغما رفته و «فرانک» او را به بیمارستان رسانده است….
«دکتر سوزان مکليستر» (باروز) با مطالعه و انجام آزمايش هايي در مورد کوسه ها، در پي باززايي بافت هاي مغز آدمي است. او با تغيير و اصلاح DNA کوسه ها، آن ها را به درجه ي هوشمندي انسان ها نزديک تر کرده. «مکليستر» و گروهش سرگرم کار روي يک کوسه ي اصلاح شده هستند که حيوان به هوش مي آيد. کوسه به محققان حمله و آزمايشگاه آنان را ويران مي کند…
قرن بیستم از راه رسیده و "توچیو"، نمایشنامه نویس یک شرکت نمایشی آخرین نوشته خود را به مالکان شرکت ارائه می دهد. آنها نمایشنامه او را رد می کنند و با این اتفاق درگیری بزرگی شکل می گیرد و...
کارگاه جان هابز (دنزل واشنگتن) پس از دستگیری یک قاتل زنجیرهای (الیاس کوتیاس) و نظارت بر اعدام او، متوجه میشود روش جنایات او هم چنان اعمال میشود. «هابز» بر حسب تصادف درگیر پروندهٔ یک پلیس که سی سال پیش خودکشی کرده میشود و از طریق دختر او و کتابهایی که مییابد، پی میبرد که فرشتهای سقوط کرده و در جسم انسانها حلول میکند...
«جان» سیاه پوست (اسنایپس) و «چارلی» سفید پوست (هارلسن)، دو پلیس مخفی شرکت قطار زیرزمینی نیویورک، خود را برادر هم می دانند. پس از ماجراهایی «چارلی» که از کار و رابطه ی عاطفی خود سرخورده شده، تصمیم می گیرد به یک قطار حامل پول دستبرد بزند. اما «جان» متوجه اقدام او می شود و سعی می کند مانع دزدی شود.
سن فرانسيسکو. با رد ثبت داروي باروري «دکتر الکساندر هس» (شوارتسنگر) و «دکتر لري آربوگاست» (د ويتو)، اين دو امکانات تحقيقاتي شان را از دست مي دهند و رئيس کينه توزشان- «نوآبانس» (لانگلا)، «دکتر دايانا ردين» (تامپسن) را جايگزين آنان مي کند. «آربوگاست» ناآگاهانه تخمک هاي منجمد شده ي «ردين» را مي دزدد و براي اثبات «کارآيي» داروي شان، با اسپرم «هس» در هم مي آميزد و به «هس» تزريق مي کند…