Omero Capanna

این فیلم داستان زندگی حضرت "داوود" و قوم بنی اسرائیل را روایت می کند...

یک فرد ضارب خود را درگیر جنگ مافیایی بین سیسیلی ها و کالابری ها می بیند...

مان، مردی مسلح، از قتل پدرش توسط مادرش و معشوقه‌اش باخبر می‌شود. خواهرش نیز در اسارت مادرش است. مان و دوستش برای انتقام راهی می‌شوند.

چند شخص با نفوذ برای خرید زمینی که قرار است در آن راه آهن ساخته شود به گاور صندوق ارتش که حاوی 100000 دلار پول است دستبرد می زنند. اما آنها از حضور استاد تفنگداران "ساباتا" با خبر نیستند و...

جنگو (آنتونی استفن) از "مُرداک" (ویلیام برگر) یک جایزه بگیر کهنه کار می خواهد تا "فارگو "(ریکاردو گارونه) مرد بانفوذی که در پوشش مزرعه داری، کارگران مکزیکی را به بردگی کشیده را به همراه افرادش رسوا کرده و از بین ببرند. در این راه دوست قدیمی جنگو به همراه مایا (نیکولتا ماکیا وللی) دختری که فارگو به زور قصد ازدواج با او را دارد به جنگو کمک می کنند و ...

پنج کماندوی عجیب و غریب آمریکایی به یک ویلای به شدت محافظت‌شده نفوذ می‌کنند تا از اسرار "طرح کا" مطلع شوند، طرحی که نازی‌ها قصد دارند از آن برای بیرون راندن متفقین از ایتالیا استفاده کنند.

دو ولگرد باهم آشنا شده و همسفر همدیگر می شوند. ولی یکی از آنها (جمّا) در تعقیب است...

یک تفنگدار مرموز به اسم جانگو ، توسط یک فرد سیاسی جناح چپ استخدام شده است تا مردم بیگناهی که زمین هایشان را میخواهند بکشد ...

سه سرباز که در حال فروش اسلحه های دزدیده شده دستگیر می شوند، از جوخه تیراندازی مهلت می گیرند، مشروط بر اینکه برای ماموریتی برای برگرداندن طلاهای دزدیده شده متعلق به کنفدراسیون به مکزیک بروند...

قهرمان به امید کشف حقیقت در مورد مردی که زمانی عاشقش بود و از دست داده بود، به راه می افتد...

"تام کوربت" معدنیابی است که پس از بازگشت به خانه مجبور می شود با مردی دیوانه و پسرش که مزرعه اش را تصاحب کرده اند مبارزه کند...

 در پى حمله‏ ى «گاریبالدى» به سیسیل، شاهزاده‏ ى سالینا، «دون فابریتسیو» (لنکستر)، می ‏پذیرد که برادرزاده‏ ى محبوبش «تانکردى» (دلون) به ارتش «گاریبالدى» بپیوندد. در سفر هر ساله‏ ى شاهزاده و خانواده‏اش به ییلاق، «تانکردى» هم به آنان می‏پیوندد و دل به «آنجلیکا» (کاردیناله)، دختر «دون کالوگرو» (استوپا) می‏بندد…

"حضورت لوط"، رهبر یهودیان تصور می کند مردمش می توانند همراه ساکنان فاسد شهر زندگی کنند اما...

یک مرد جوان فقیر یک چراغ جادوئی پیدا میکند و غول چراغ میتواند سه آرزوی او را برآورده کند ...