هنگامی که به جورج مارتین بوکسور زندان آزادی برای مبارزه در المپیک 1984 پیشنهاد می شود، او برای محافظت از زنی که دوستش دارد، نه می گوید و بهترین دوستش را مجبور می کند تا معنای واقعی وفاداری را بیاموزد...
هالیوود سال 1958 ، ملکه زیبایی و مؤمن "مارلا مابری"، تحت قرارداد با "هوارد هیوز" به لوس آنجلس می آید و در فرودگاه راننده اش "فرانک فوربس"ملاقات می کند که با عشق دوران کلاس هفتم اش ازدواج کرده و انسانی بسیار معتقد است ،حال جاذبه بین این دو اعتقادات مذهبیشان را مورده آزمایش قرار می دهد و ...
یلی گاردل که پلیسی وظیفه شناسی هست به رقص هم علاقه خاصی دارد و یک روز بیلی تصمیم می گیرد که با کمک سگ مرکز پلیس که پرنسس نام دارد اقدام به انجام کاری کند که…
در نیو یورک، زنی بنام «جولیت» که در بیمارستان عمومی بروکلین کار می کند به تازگی با دوست پسرش بهم زده و تصمیم دارد به خانه ای جدید نقل مکان کند تا تنها زندگی کند. در آپارتمان جدیدش او با مردی بنام مکس آشنا می شود که...
فيلم در «خواب من» داستان مردي به نام "مارکوس" است که در يک لحظه وقتي از خواب بيدار ميشود خود را وسط يک قبرستان ميبيند که خودش نميداند که براي چه در آنجاست تا اينکه خود را به محل مناسب میرساند. این مرد در خواب کابوس های وحشتناکی میبیند که باعث وقایع عجیبی در زندگی او می شود.
سال ها پیش ، پسری به نام نیکولا پس از اینکه والدینش در یک سانحه رانندگی کشته می شوند ، یتیم شده و خانواده های روستا برای تصمیم گیری درباره آینده با یکدیگر ملاقات می کنند ، آن ها پس از تعامل با یکدیگر به نتیجه می رسند که هیچ خانواده ای تا ابد نمی تواند از او مراقبت کند ولی تصمیم میگیرند تا هر یک سال یک خانواده از او مراقبت کند ، نیکولا نیز برای قدردانی هر سال اسباب بازی هایش را به کودکان خانواده میزبان هدیه می دهد و اینگونه نیکولا تبدیل به بابانوئل میشود!
"ایزابل" جادوگر ساده لوح و مهربانی است که تصمیم گرقته قدرتهای خود را کنار گذاشته و زندگی عادی داشته باشد.در طرف دیگر شهر "جک وایت" بازیگر جذابی است که قرار است در بازسازی فیلم "افسون شده" بازی کند.این دو اتفاقی با هم آشنا شده و او قانع می شود که "ایزابل" در این فیلم بازی کند...
دو شریک می بینند که شرکت دات کام خود قبل از اینکه آنلاین شود سقوط می کند. فرانک (آدام ترز)، مجردی شکست خورده، با اکراه به خانه پدر و مادرش نقل مکان می کند، در حالی که جاش (اندرو مک کارتی)، یک متخصص کامپیوتر با همسر و پسرش، یافتن یک شغل واقعی را غیرقابل تصور می داند...
در دوران رکود اقتصادي، در مناطق جنوبي، سه زنداني از گروه زنداني هاي زنجيري ميسي سيپي به نام هاي «يوليسيز اورت مگيل»، «دلمار» ساده و دوست داشتني، و «پيت» هميشه عصباني، به هواي آزادي و بازگشت به خانه هاي شان، فرار مي کند...
«جوفاکس» (هنکس) و «کاتلين کلي» (رايان) در نزديکي هم در وست سايد نيويورک زندگي و کار مي کنند. اين دوکتاب فروشي هايي رقيب، حدودا در مجاورت هم در يک خيابان دارند. اما بدون آن که هم ديگر را ديده باشند، از طريق «چت» «اي ميل» مراوده دارند و به يکديگر علاقه مند شده اند...
زوجی به صورت قراردادی نقاشی ماتیس را می دزدند. آنها موفق می شوند از دست پلیس فرار کنند. فروش 4 روز بعد در یک جزیره انجام می شود. اما همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود...
مک بزرگترین ، بیتحمل ترین و با انگیزهترین برادر در میان سه برادر است ، که علیه تمام نابهنجاری ها تلاش میکند تا پول کافی ، برای معروف ساختن شغل خودشان در محله کویینز در نیویورک را بدست آورد ...
"جیزس" از زندان آزاد میشود و نزد دو رفیق خرابکارش میرود. آنها وقتی با آرایشگری خصومتی پیدا می کنند، ماجراجوییشان به فرار از قانون و اجتماع تبدیل میشود ..
در شب کریسمس، یک آدمکش وارد کلیسا میشود تا گناهانش را به یک کشیش اعتراف کند. در حالی که در ابتدا به نظر میرسد که اعترافکننده یک ماشین کشتار شیطانی و خونسرد است و کشیش داور نهایی خیر، با آشکار شدن سفر اعترافکننده، مشخص میشود که هر دو مرد بسیار پیچیدهتر از آن چیزی هستند که هر دو میتوانستند تصور کنند.