ویتو پولارا جاه طلب است و می خواهد تا آنجا که ممکن است قدرت و پول بیشتری به دست آورد. او تصمیم می گیرد که قاچاق سیگار را ترک کند و سعی کند کنترل کامل توزیع میوه و سبزیجات در منطقه را سودآورتر در نظر بگیرد. او به دنبال کمک رئیس جنایتکار روستایی است...
فیلم روایتگر ماجراهای دو فرد طرد شده میباشد. آنها در یک کشتی جنگی زندانی شده اند. طی شورشی، این دو نفر، تبدیل به افسرانی میشوند و موفق به ترک کشتی میگردند. آنها برای یافت غذا به سمت اسپانیا حرکت میکنند و ...
یک ایتالیایی داستان عشق خود را برای یک روسی تعریف می کند. در یک سری فلاش بک، رومانو پاترونی همسرش را ترک می کند تا از یک چشمه معدنی دیدن کند که در آنجا عاشق یک زن روسی می شود. او مصمم به ترک همسرش و ازدواج با عشقش به ایتالیا برمی گردد...
«کنتس بیانکا برومونتی» (مانگانو) از پروفسوری گوشه گیر (لنکستر) می خواهد که طبقه ای از خانه ی اعیانی اش را به دخترش، «لیتا» (مارسانی) و دوست او، «استفانو» (پاتریتسی) اجاره دهد. کنتس را یک جوان آلمانی به نام «کونرات» (برگر) هم راهی می کند. پروفسور، «ونرات» را مصاحب خود می یابد و او نیز در همان خانه ساکن می شود.
سلستینا یک دختر جوان و خجالتی از روستای کوچک خود به رم می رسد تا خدمتکار خانه شود. بی تجربگی و ساده لوحی او باعث می شود که کارفرمای خود را اغلب تغییر دهد. هنگامی که او از خانواده ای به خانواده دیگر نقل مکان می کند، با خدمتکاران رومی دیگر دوست می شود و به شدت عاشق یک لوله کش خوش تیپ فرناندو می شود. اما ...
"باپتیستا" تاجری ثروتمند اعلام می کند دختر کوچکش "بیانکا" قبل از ازدواج کردن خواهر بزرگترش "کاترینا" ازدواج نخواهد کرد."لوسینتو" پسر تاجری ثروتمند عاشق او می شود.او خود را با عنوان مربی موسیقی معرفی می کند تا وارد اقامتگاه "باپتیستا" شود و ...
"ساندرا" به شهر کوچکی در توسکانی که دوران کودکی اش را سپری کرده بازمی گرد.همسر آمریکایی اش "اندرو" او را همراهی می کند.او می خواهد به پدرش که در دوران کودکی او در آشوویتس کشته شده ادای احترام کند."اندرو" برای اولین بار با "جیانی" برادر او ملاقات می کند و...
در سال 1950، "سالواتوره جولیانو" مجرم 28 ساله در دادگاه سیسل به ضرب گلوله کشته می شود. فیلم به دهه 40 باز می گردد زمانی که او به همراه عده ای دیگر از توسط سیاستمداران تجزیه طلب استخدام می شوند تا مبارزات آنها را پیش ببرند...
در پى حمله ى «گاریبالدى» به سیسیل، شاهزاده ى سالینا، «دون فابریتسیو» (لنکستر)، می پذیرد که برادرزاده ى محبوبش «تانکردى» (دلون) به ارتش «گاریبالدى» بپیوندد. در سفر هر ساله ى شاهزاده و خانوادهاش به ییلاق، «تانکردى» هم به آنان میپیوندد و دل به «آنجلیکا» (کاردیناله)، دختر «دون کالوگرو» (استوپا) میبندد…
در تابستان 1943 جوانان ثروتمند منطقه "ریچیونه ریمینی"در حال تفریح و نشاط هستند ,در حالی که زبانه جنگ شعله ورتر می شود. کارلو کارمولی، جوانی ست همسو با دیگر جوانان که راه هایی برای فرار از خدمت سربازی پیدا کرده ...