سالن مشاهیری به نام "نت 'سوئیتواتر' کلیفتون" به عنوان نخستین آمریکایی سیاهپوستی که قرارداد NBA را امضا کرد، تاریخ را و برای همیشه شیوه بازی بسکتبال را تغییر داد...
جکی در یک ازدواج ناموفق گرفتار است و از زندگیاش راضی نیست. پس از ملاقات با دوست قدیمیاش، او آرزو میکند به دبیرستان برگردد. به طور معجزهآسایی، آرزوی او برآورده میشود و او دوباره به دوران دبیرستان بازمیگردد تا بتواند آیندهاش را تغییر دهد.
رقصندگان عجیب و غریب از شهر شکلات برای سفر به لاس وگاس و فرصتی معادل 500000 دلار جایزه برای نجات کلوپ شبانه از توقیف مجدد گرد هم می آیند. آنها تصمیم میگیرند که در یک مسابقه ملی برهنهبازی شرکت کنند و باید به وگاس سفر کنند تا شانس خود را در برنده شدن در رقابت امتحان کنند.
چهار مرد که در روابطشان با زنان دچار مشکل شدهاند، برای بهبود وضعیت خود در یک برنامه بازپروری پدران بیمسئولیت شرکت میکنند. در این مسیر، آنها با ماجراهای خندهدار و دراماتیک روبرو میشوند و در نهایت میفهمند که معنای واقعی پدر بودن، مسئولیتپذیری و بلوغ است نه صرفاً بچهدار شدن.
زندگی برای یک دانشجوی کالج در حال مبارزه در یک لحظه تغییر می کند، زمانی که صاحب یک باشگاه استریپ مردانه را ملاقات می کند که او را متقاعد می کند که شبی آماتوری را به راه بیندازد...
«کنی کارتر» (جکسن) اعضای تیم بسکت بال دبیرستان ریچموند کالیفرنیا را طوری رهبری می کند که قهرمانی ایالتی در دو قدمی شان قرار می گیرد. اما هنگامی که «کارتر» متوجه می شود نمرات درسی بچه ها پایین است، تصمیم می گیرد در استادیوم را بر روی آنان ببندد و در عوض آنان را تا نمرات شان بهتر نشده، در کتابخانه نگه دارد و …
فیلم داستان بازگشت جانباز جنگ است که در ششمین استقرار رزمی خود قرار دارند، هنگامی که پریچ و کل جوخه رنجر وی در یک حمله بمب دست ساز و بمب گذاری کشته شدند…
وقتی فاجعه جهانی وحشتناکی اتفاق می افتد، آیدان در داخل آپارتمان خود مخفی می شود و شروع به جیره بندی غذا می کند. مجتمع او توسط انبوهی از اسکریمرها آلوده می شود و با فروپاشی جهان با هرج و مرج و آشفتگی او کاملا تنها می ماند که باید برای نجات زندگی خود مبارزه کند...
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...
زنی بعد از اینکه شوهرش او را ترک می کند، به اجبار شغلی را در یک سالن مخصوص سلامتی و زیبایی قبول می کند، در حالی که کاملا ناسازگار با روحیات او می باشد ولی این فرصت را از دست نمی دهد و دو زندگی متفاوت، یکی به عنوان یک مادر مطلقه در یک شهر سنتی و دیگری به عنوان یک ماساژور که با زن های خشن و غیر قابل پیش بینی سر و کار دارد را شروع می کند…