سال ها سال قبل، در سرزمینی با زیبایی هوش ربا، انسان ها غرق در شادی و خوشبختی زندگی می کردند. تا اینکه یک روز به دنبال واقعه ای دور از انتظار، دل پادشاه این سرزمین می شکند. شاهزاده اسیر اندوه و مردم دستخوش نا امیدی می شوند. زندگی دیگر روال سابق را ندارد، البته تا وقتی که دسپرو متولد شود. موشی کوچک با گوش هایی بسیار بزرگ که از تمام موش ها جسورتر است. از چاقو، تله موش و گربه نمی ترسد و بسیار هم کنجکاو است، چون از لحظه تولد شروع به گشتن و یافتن کرده و می خواهد از هر چیز سر در بیاورد. از طرف دیگر عطشی سیری ناپذیر به ماجرا و هیجان او دیده می شود و همین باعث می شود تا یک روز سر از کتابخانه شاهی در آورد. در آنجا خواندن را یاد گرفته و کتاب ها او را به دنیاهای تازه ای رهنمون می سازند.
آلیس به دنبال خرگوشی سفید است تا اینکه خرگوش به درون سوراخی می رود و آلیس هم به دنبالش می رود و با دنیایی اعجاب انگیز و شخصیت هایی عجیب و غریب روبرو می شود. اما آیا او قادر به بیرون آمدن از این دنیای شگفت انگیز و بازگشت به خانه است؟
پس از نفرين خانواده ي رومانوف توسط راسپوتين ، آناستازيا ي کوچک را از مادربزرگش ملکه ماريا جدا مي کنند. آناستازيا در يک يتيم خانه بزرگ مي شود و در جواني با کساني آشنا مي شود که به اميد گرفتن جايزه اي از ملکه ي ثروتمند پير به دنبال دختري هستند که شبيه آناستازيا باشد تا او را به پاريس ببرند.
در اولین شب کارش، کارآموز پلیس کریستین پالی با هشت نوع مختلف دستگیری روبرو می شود. ستوان بروسلو، سرپرست او، او را در این شیفت غیرعادی هدایت می کند. اگر همه شیفت های پلیس شبیه این بودند، حتی یک سرباز باتجربه هم نمی توانست مدت طولانی دوام بیاورد...
فیلم داستان پسری به نام "ریچارد تیلور" است که خود را غرق در آمار احتمال به وقوع پیوستن اتفاقات کرده است.هنگام بازگشت به خانه او برای پناه بردن در یک طوفان به کتابخانه ای وارد می شود.او بر حسب اتفاق بیهوش شده و پس از بهوش آمدن متوجه می شود که همه چیز تغییر کرده و...
راجر، پسری جوان، از خدا برای داشتن یک خانواده واقعی و پیروزی برای تیم بسکتبال مورد علاقهاش التماس میکند. در کمال تعجب، چند فرشته فرود می آیند و تصمیم می گیرند به او کمک کنند تا آرزوهای او را برآورده کند...
«دبي جلينسکي» (کيوساک)، متخصص در ازدواج با مردان ثروتمند و بعد کشتن آنان براي تصاحب پولشان است. او به عنوان پرستار بچه وارد «خانواده ي آدامز» مي شود و...
«لئونارد» و «شلدون» دو دانشجوی نخبه فیزیک، اما بسیار ضعیف در روابط اجتماعی هستند که با هم زندگی می کنند. ماجرا از جایی شروع می شود که دختری بنام «پنی» همسایه ی آنها می شود، و به آن ها نشان می دهد که چقدر درمورد نحوه ی زندگی در خارج از آزمایشگاه کم می دانند...
ناکلز سفری خنده دار و پر اکشن برای کشف خود را آغاز می کند زیرا موافقت می کند وید را به عنوان دستیار خود آموزش دهد و راه های جنگجوی اکیدنا را به او آموزش دهد.
داستان این سریال در واقع ادامه همان سریالی است که در دهه 90 میلادی بسیار محبوب بوده است و روایتگر یک خانواده از طبقه متوسط جامعه است که همگی شاغل هستند .
سریالی کمدی، به سبک شرلوک هلمزی و پر از شوخی ها و دیوانگی های خنده دار که می تواند ساعت ها شما را سرگرم کند. اگر دنبال سریالی کمدی و جنایی می گردید این سریال را از دست ندهید.شاون اسپنسر که حافظه ی تصویری، غریضه ی کارآگاهی و دقت بسیار بالایی دارد بعد کمک به پلیس برای حل یک پرونده، متهم به شریک جرم بودن می شود. شاون برای این که به زندان نیفتد و راز خود را برملا نکند ادعا می کند که غیبگو است و با عالم ارواح ارتباط دارد و از این راه اطلاعات خود را به دست می آورد. شاون به همراه بهترین دوستش گاس که فروشنده ی دارو و لوازم پزشکی است، دفتر کارآگاه خصوصی غیبگوی Psych را تاسیس می کند و از آن به بعد در حل پرونده های جنایی به پلیس کمک می کند...
داستان سریال "ماجراهای شوم بیلی و مندی" مربوط به دو کودک به نام های Billy و Mandy می باشد . کسانی که در یک مسابقه برای نجات جان همستر خانگی بیلی برنده شده و حالا دوستی دائمی با Reaper برقرار کرده اند . در واقع بچه ها با تقلب در مسابقه پیروز شده اند و Reaper را به عنوان برده در کنار خود دارند و از توانایی های جادویی و قدرت های ما فوق طبیعی برای رفتن با مکان های مافوق طبیعی استفاده می کند