زنی باردار است و شوهرش گم شده. در این استرس و نگرانی با همسایه اش چند پیک مشروب می خورد ولی همسایه اش تصمیم می گیرد به او تجاوز کند و سپی او را کتک می زند. در همین احوال همسر این زن به خانه می آید و ...
معمار آمریکایی "فیلیپ دیمیتریوس" همسر خود "آنتونیا" را ترک کرده و به یک جزیره یونانی می رود. معشوقه جدیدش به همراه دخترش به او ملحق می شوند. اما پس از مدتی افراد دیگری به آنجا رفته و بر حسب اتفاق یکی از آنها "آنتونیا" و دوست جدیدش هستند...
مجموعه ای از قتل های خشونت آمیز و عجیب و غریب باعث سردرگمی مقامات شده اند. بعد از این اتفاق یک دکتر در شهری کوچک تصمیم می گیرد خود به تنهایی با این اوضاع مقابله کند...
"کارل هریسون" هنرمندی مجسمه ساز است. یک روز او در یک صانحه رانندگی از ناحیه گردن فلج می شود. او تنها قادر به صحبت کردن است به همین دلیل آرزوی مرگ دارد. او در بیمارستان با برخی از خدمه دوست شده و آنها او را در دادگاهی برای گرفتن حق مرگ حمایت می کنند...
«گلوریا» (رولندز) که سابقا محبوبه ی سردسته ی خلافکاران بوده، در موقعیتی ناخواسته به دفاع مسلحانه از پسر بچه ی شش ساله ای به نام «فیل» (آدامز) می پردازد که خلافکاران به دنبالش هستند.
«مرتل گوردون» (رولندز)، بازيگر مشهور تياتر که الکلي است در آخرين روزهاي پيش از اجراي رسمي يک نمايش جديد که شوهرش «ماني ويکتور» (گازارا) کارگردان، «سارا گود» (بلوندل) نويسنده و «موريس آرونز» (کاساوتيس) بازيگر مرد نقش اول آن است، اوقات سختي را مي گذراند...
«پیتر سندزا» (داگلاس) که برای یک مؤسسه ی سری دولتی در زمینه ی تحقیق در موضوع های روانی کار می کند، هم راه پسرش «رابین» (استیونز) مورد حمله ی گروه های تروریستی قرار می گیرد. خیلی زود مشخص می شود که این حمله زیر سر دوست وهم کار «سندزا»، «چایلدرس» (کاساوتیس) بوده که می خواهد با به کار گرفتن قدرت تله پاتیک «رابین» به اهداف خبیثانه ی خود برسد...
یک تک تیرانداز دیوانه تصمیم دارد در مسابقه ای برزگ که در استادیوم فوتبال لس آنجلس برگزار می شود دست به کشتار بزند. نیروی های پلیس به فرماندهی کاپیتان "پیتر هالی" تلاش می کنند او را متوقف سازند...
یک مالک مغرور کلوپ استریپ مجبور می شود با خودش به عنوان یک مرد کنار بیاید که اعتیادش به قمار او را با اوباشی که تنها یک جایگزین به او پیشنهاد می کنند، در آب داغ قرار می دهد...
«میبل» که از کم توجهی های همسرش «نیک» خسته شده، با مرد دیگری رابطه برقرار می کند. اما هنگامیکه اصرار می کند مرد را «نیک» بنامد، او ترکش می کند. سپس «نیک» گروهی از همکارانش را دعوت می کند اما رفتار «میبل» با یکی از آنها باعث می شود «نیک» بر سر «میبل» فریاد بزند…
یک گانگستر تازهآزادشده به همراه پسرش نقشه میکشند تا از یک قمارخانه در لاس وگاس دزدی کنند، بیخبر از اینکه این کازینو، محل نزاع خونینی بین مافیاهای ساحل شرقی و غربی آمریکا است.
«رزمري» (فارو) و «گاي» (کاساوتيس) «وودهاوس» زوج جواني هستند که به آپارتمان تازه شان اسباب کشي مي کنند. آن دو خيلي زود با «ميني» (گوردون) و «رومن» (بلکمر) «کاستوت»، زن و شوهر مسن و غير عادي همسايه صميمي مي شوند. «رزمري» باردار مي شود و آرام آرام به اين تصور مي رسد که «کاستوت ها» ي شيطان پرست او را وسيله ي به دنيا آوردن فرزند شيطان کرده اند...