در اوايل دهه 1970 نيکلاس گاريگن، دکتر اسکاتلندي جواني براي کار به روستايي در اوگاندا مي رود. در آنجا با رئيس جمهور جديد، ايدي امين، آشنا مي شود که عصر طلايي تازه يي به آفريقايي ها نويد مي دهد. گاريگن جذب حرف هاي او شده و خيلي زود تبديل به نزديک ترين مشاور و پزشک خصوصي ايدي امين مي شود. اما با شروع کشتارهاي ديوانه وار در اوگاندا که کشور را به سوي شورشي خونين مي برد، سرشت واقعي امين بر گاريگن آشکار شده و...
پس از مشکوک شدن شرکت بیمه به یک تصادف، آنها باهوش ترین بازپرس خود، "ایب هولت" را می فرستند تا هویت جسد را شناسایی کند. او متوجه می شود که قضیه مرتبط به خواهر مقتول است که با همسر و پسرش در کلبه ای فقیرانه در وسط ناکجا آباد زندگی می کنند...
«استو» در یک روز عادی برای زنگ زدن به دختری که بدون اطلاع همسرش با او رابطه دارد، وارد باجه تلفن میشود اما زمانی که میخواهد خارج شود مردی به او زنگ زده و او را تهدید میکند که اگر از باجه خارج شود اورا با اسلحه ی دوربین دار خواهد کشت…
«مگ آلتمن» که به تازگی طلاق گرفته است و دخترش سارا یک خانه جدید در نیو یورک میخرند و خانه ای که میخرند دارای یک اتاق امن هست که غیر قابل نفوذ است. زمانی که سه سارق وارد این خانه می شوند مگ و دخترش به این اتاق می روند، اما این کار مشکل را حل نمیکند و سارقان میدانند که سارا کجاست و چیزی هم که میخواهند در این اتاق هست که...
«گوست داگ» (ويتاکر)، وقتي يک خانواده ي خلافکار مافيايي که گه گاه او را اجير مي کرده، رازش را لو مي دهد، به سختي و طبق شيوه ي سامورايي ها واکنش نشان مي دهد.
در بوستون، خلافکاری به نام بابی بتس بتون در خانه اش توسط قاتلی مورد حمله قرار می گیرد. او از این حمله جان سالم به در می برد و متوجه می شود فردی به او خیانت کرده است. این فرد به دروغ به رئیسش اطلاع داده که وی از اموال رئیسش اختلاس کرده است...
«جرج» (تراولتا)، يک مکانيک معمولي آمريکايي با هوش و دانشي متوسط است که در شب سي و هفتمين سالگرد تولدش، بر اثر رعد و برق توانايي و نيرويي عجيب به دست مي آورد. او حالا مي تواند پيچيده ترين مسايل رياضي را حل کند و دستانش نيز داراي قدرت يک آهن ربایی شده اند...
در مرکز پژوهش براي يافتن حيات در خارج از زمين، «دکتر فيچ» (کينگزلي) ناگزير است موجودي را که به طور مخفف «سيل» مي نامد نابود کند، اما «سيل» مي گريزد. جست و جوي «فيچ» براي يافتن او بي نتيجه مي ماند. تا اين که «سيل» که شبيه دختري چهارده ساله است بر اثر تکثير، تبديل به دختري بيست ساله مي شود...
«اوﮔﻲ ورن» (ﮐﺎﻳﺘﻞ) ﻳﮏ ﻣﻐﺎزه ﺳﯿﮕﺎر ﻓﺮوﺷﻲ را اداره ﻣﻲ ﮐﻨﺪ. او در اﻳﻦ ﭼﮫﺎرده ﺳﺎل اﺧﯿﺮ، ھﺮ روز در ﻳﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﺸﺨﺺ و از زاوﻳﻪ اي ﻣﺸﺎﺑﻪ، از ﺧﯿﺎﺑﺎن رو ﺑﻪ روي ﻣﻐﺎزه اش ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. در ﻣﯿﺎن ﻣﺸﺘﺮﻳﺎن ھﻤﯿﺸﮕﻲ او ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه اي ﺑﻪ ﻧﺎم «ﭘﻞ ﺑﻨﺠﺎﻣﯿﻦ» (ھﺮت) ھﺴﺖ ﮐﻪ از وﻗﺘﻲ ھﻤﺴﺮش در ﺟﺮﻳﺎن ﻳﮏ ﺳﺮﻗﺖ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ رﺳﯿﺪه، در ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﭘﯿﺪا ﮐﺮده اﺳﺖ...
تالکوت گارلند را دنبال می کند که زندگی آرامش با مرگ پدرش به هم می ریزد. ماریا دنتون، روزنامهنگار سابق و نظریهپرداز توطئه سرسخت، نحوه مرگ او را زیر سوال میبرد و فکر میکند قربانی بازیهای ناپسند شده است.