شیطان می خواهد با آبستن کردن دختری به نام «کریستین» (تانی) به هنگام شروع هزاره ی سوم، «پایان روزها» را که در مکاشفات یوحنا پیش بینی شده، تحقق بخشد. اما «جریکو کین» (شوارتسنگر)، محافظ یک بانکدار وال استریت (برن)، به مقابله بر می خیزد…
چیزی از پیروزی «بیب» در مسابقه چوپانی در فیلم قبلی نمی گذرد، که هاگت مزرعه دار آسیب می بیند و نمی تواند کار کند. بیب برای نجات مزرعه باید به شهر بزرگ برود...
«روميو» (دي کاپريو) که نسبت به رفتارهاي عموزاده هايش بي توجه است، وقتي در يک ضيافت با «جوليت»(دينز) که دل باخته اش شده از خانواده ي «کاپولت» است آشنا می شود می فهمد که، دشمني بین دو خاندانوجود دارد و این باعث نگرانيش مي شود و...
«جیمز»، پسرک یتیم را می فرستد تا با خانواده ای بدجنس زندگی کند. او به درون یک هلوی بسیار بزرگ می خزد و در آن با حشراتی سخن گو دوست می شود و آنان در طی سفر با ماجراهای عجیب و غریب و پرحادثه ای رو به رو می شوند و به این ترتیب «جیمز» بر ترس های درونی خود غلبه می کند و …
بالتو” سگی دورگه فرصت تبدیل شدن به قهرمان در زمستان سال ۱۹۲۵،جائی که شیوع دیفتری کدکان آلاسکا را تهدید می کند.او گروهی سگ را در سفری به طول ۶۰۰ مایل در آلاسکا رهبری می کند تا تجهیزات پزشکی را به مقصد خود برسانند…
«آلبرت هوگت» (کرامول) بچه خوکي را که مادرش او را «بيب» صدا مي زده، مي خرد و به مزرعه ي سبز و بزرگش مي برد. «بيب» خيلي زود با ديگر حيوانات مزرعه آشنا مي شود و با هوشي که دارد جاي سگ گله ي مزرعه، «رکس» را مي گيرد.
سال 1827. پس از دفن جسد «لودويگ و ان بتهوون» (اولد من)، «آنتون شيندلر» (کرابه)، دوست و ناشر آثارش نامه اي در کشوي ميز تحريرش پيدا مي کند که در آن، همه ي دارايي معنوي و آثارش را به زني مجهول که او را محبوبه ي ابدي اش خوانده، تقديم کرده است. «شيندلر»، تنها از سر کنجکاوي براي کشف اين تنها نکته ي مجهول زندگي «بتهوون»، جست و جوي خود را آغاز مي کند...
در انگلیس اوایل دهه 30، "فلورا پست" بیست ساله که به تازگی پدر و مادر خود را از دست داده و تنها به همراه 100 پوند در سال برای زندگی نزد اقوام دور خود می رود.همه در آن مزرعه سردرگم هستند اما او تلاش می کند همه چیز را مرتب کند...
نیویورک، دهه ی ۱۸۷۰٫ وکیلی به نام «نیولند آرچر» (دی لوییس)، با «می ولاند» (رایدر)، دختر خانواده ی متنفذ «مینگوت» نامزد می شود. «آرچر» می خواهد عروسی هر چه سریعتر برگزار شود، اما از طرف دیگر هر روز بیشتر مجذوب دختر عمه ی «می»، «الن اولسنکا» (فایفر) می شود.
زنی معتقد است با همسر آینده خود آشنا شده است، زیرا او را در رویاهای خود دیده است. آنها به سرعت با هم ازدواج کرده و به خانه مرد در شهر بازمی گردند. زن بر روی هر کسی که می بیند تاثیر عمیقی گذاشته و او را در زندگی و عشق خود راهنمایی می کند...
این مستند یک پرتره غنی از یهودیان اروپای شرقی را قبل از هولوکاست به تصویر می کشد. داستان های عامیانه ، مثل ها و حکایات در یک ملیله پیچیده بافته شده از تحقیقات بایگانی و تاریخ شفاهی گرد هم می آیند...
"جوئی" و "روزالین" در یک پیتزا فروشی کار می کنند.او فکر می کند "جوئی" همه وقت خود را برای راحتی آنها کار می کند اما وقتی متوجه می شود چندین سال است که به او خیانت می کند دنیایش به هم می ریزد.با توجه به کاتولیک بودنش طلاق ناممکن است به همین دلیل با همراهی مادر و بهترین دوستش تصمیم می گیرند او را به قتل برسانند...
یک کارآگاه زن در اواخر دهه 1920 در میان را هها و کلوپهای جاز ملبورن میچرخد و با تپانچه دستهای مرواریدی اش و شوخ طبعی اش با بی عدالتی مبارزه میکند.