یک مجری تلویزیونی به نام "جوانا ابرهارت" و شوهرش، "والتر کرزبی" ، به حومه ی آرام و بی سروصدای استپفورد نقل مکان می کنند. پس از چندی "جوانا" که استپفورد را زیادی آرام و شسته رفته یافته، از رفتار مردسالانه و در عین حال، ظاهرا شاد و رضامندانه ی زنان آن جامعه ی کوچک یکه می خورد ...
"کارلی نوریس" ویراستاری است که دی نیویورک زندگی می کند و به آپارتمانی جدید نقل مکان می کند.در آپارتمان جدیدش او به دو همسایه خود آشنا می شود."جک لنسفورد" که نویسنده کتابهای دلهره آور است و "زک هاوکینز" صاحب خوش چهره آپارتمان.او متوجه می شود که زنان مجتمع به قتل رسیده اند و پلیس مشکوک به وجود یک قاتل سریالی در آنجا است و...
"جاناتان کورلیس" که پس از فاش کردن بارداری دوست دختر خود، رابطه اش با پدر ثروتمند خود را در معرض خطر می بیند، به خونسردی او را به قتل رسانده و تلاش می کند آنرا خودکشی جلوه دهد. او سپس به نیویورک می رود تا از خواهر دوقلوی او "الن" خواستگاری کند و...
"بری کوهلر" شکارچی جوان نازیها،گروهی از افسران سابق اس اس را که در پاراگوئه قرار ملاقات دارند ردگیری می کند.نازیها که توسط دکتر "منگله" رهبر می شوند در حال برنامه ریزی چیزی هستند.شکارچی سالخورده نازیها،"ازرا لبرمن" ابتدا به یافته های او علاقه ای نشان نمی دهد اما وقتی چیزی درباره نقشه شان می گوید مشتاق می شود و...
"جوانا ابرهارت" به همراه خانواده خود به شهر کوچکی نقل مکان می کند اما به سرعت متوجه می شود که در پشت پرده رفتار عالی زنان شهر حقیقتی شیطانی مخفی شده است...
«رزمري» (فارو) و «گاي» (کاساوتيس) «وودهاوس» زوج جواني هستند که به آپارتمان تازه شان اسباب کشي مي کنند. آن دو خيلي زود با «ميني» (گوردون) و «رومن» (بلکمر) «کاستوت»، زن و شوهر مسن و غير عادي همسايه صميمي مي شوند. «رزمري» باردار مي شود و آرام آرام به اين تصور مي رسد که «کاستوت ها» ي شيطان پرست او را وسيله ي به دنيا آوردن فرزند شيطان کرده اند...
ویل استاکدیل، یک روستایی سادهلوح، به نیروی هوایی فراخوانده میشود. او آنقدر احمق است که نمیفهمد رفتارش همه اطرافیانش را دیوانه میکند، به ویژه سرجوخه کینگ...