رئیس یک شرکت نظر سنجی رو به افول، شهری را پیدا می کند که بازتاب خوبی از نظرات افراد متوسط جامعه ی آمریکایی ارائه می دهد. او سریعا متوجه پتانسیل درآمد زایی این شهر می شود و خود را در نقش یک مامور بیمه جا می زند تا بتواند اطلاعات ارزشمندی از ساکنان شهر به دست آورد. یکی از گزارش گران روزنامه ی محلی این شهر به او مشکوک می شود و تهدیدش می کند که کلاهبرداری اش را فاش خواهد کرد...
فردی به نام میسی که بیش از حد کار میکند و سخت کوش است. به میسی دستور داده میشود که برای استراحت و تجدید روحیه، به یک تعطیلات دو هفتهای برود. وی در طی این تعطیلات با مردی به نام تامی ملاقات میکند. تامی به میسی یشنهاد میدهد که به همراه خودش، به رنو (reno) سفر کند و در گروه موسیقیشان، به آواز خواندن مشغول شود...
یک سوء تفاهم عمدی باعث جدایی یک زوج میشود. مرد که سابق بر این معلم ورزش بود، با استفاده از یک راهکار قانونی غیرمنتظره، به عنوان دانشآموز معلم سابق خود (که نامزد سابقش است) در مدرسهای دخترانه ثبتنام میکند.
مهماندار یک کلوپ شبانه که عاشق خواننده باشگاه است، به طور تصادفی یک نوشیدنی را می خورد که باعث می شود در خواب ببیند که پادشاه فرانسه لوئی پانزدهم است و از مادام دو بری بدنام خواستگاری می کند...
روزنامه نگار "استیو اومالی" می خواهد یک بیوگرافی از قهرمان ملی که در اثر پرتاب ماشینش از روی پل، جان باخت، بنویسد. اما پس از اینکه مشغول تحقیق و جستجو در مورد آن شخص می شود، سوالی برایش پیش می آید که چه چیزهایی در مورد آن قهرمان حقیقت داشته اند...
تامی ویلیامز به شدت خواهان رفتن به Broadway است، اما از آنجایی که او تنها نوازندهی یک رستوران است راه سختی را در پیش دارد. تامی با زنی جوان به نام پنی آشنا میشود و از طریق او ایدهای به سرش میزند تا با استفاده از بچه های یتیم، خودش را به مقصد برساند...
در اوایل قرن نوزدهم « ایبراهم لینکلن » ( فاندا ) ، مغازه دارى جوان ، پس از مرگ دخترى که به او علاقه مند است ، تصمیم مىگیرد در رشته ى حقوق به تحصیل بپردازد و به وکیلى برجسته تبدیل شود.
دلیجانى که از خطهاى در معرض خطر حمله ى سرخپوستان میگذرد ، مکان تقابل شخصیتهایى متضاد میشود و از جمله رابطه اى نجاتبخش را میان « رینگوکید » ( وین ) و « دالاس » ( ترور ) پاکدل به بار می آورد.
ایالت میزورى ، نیمه ى دوم قرن نوزدهم . « جسى » ( پاور ) و « فرانک » ( فاندا ) در مزرعه اى همراه با مادرشان زندگى آرامى دارند. با ورود راه آهن و خرید زمینها و مزارع توسط دست اندرکاران احداث خط آهن ، مادر خانواده ( دارول ) به دلیل مخالفت با فروش مزرعه به قتل مىرسد و « جسى » و « فرانک » پس از گرفتن انتقام خون مادرشان ، به چپاول قطارها روى مىآورند و خیلى زود با افراد دیگرى دستهاى یاغى را تشکیل مىدهند.