«برونو داور» (گارسیا) از کار بی کار می شود. پس از گذشت دو سال و انجام مصاحبه های کاری بی نتیجه، «برونو» به این نتیجه می رسد که باید رقبایش را از بین ببرد. بنابراین یک آگهی قلابی در روزنامه ها چاپ می کند که در آن ها دنبال کسی می گردد که دقیقا مشخصات حرفه ای خودش را داشته باشد…
داستان زندگی املی در این فیلم از پیش از تولدش به نمایش گذاشته میشود یعنی با نمایش پروسه لقاح و پس از آن تشکیل یک جنین تا تولد املی. پدر و مادر املی دچار نوروزه هستند و حتی او را در آغوش نمیگیرند. او با همین تنهایی بزرگ میشود و خانه را ترک میکند و به پاریس میرود.
در دوران جنگ جهانی اول، یک عمارت قدیمی در اروپا به هتلی مجلل تبدیل میشود. صاحبان هتل تلاش میکنند تا حضور مداوم سربازان زخمی را از مهمانان پنهان کنند. اما به تدریج، مرگهای مرموزی در این هتل رخ میدهد.
رابرت میلارد پادشاهی صنعتیش را - بر اساس تمام فناوریهای نویز - به لطف ازدواجش با ایرن ثروتمند و بداخلاق استوار کرده است، او سالها با دلسردی خیانت میکند...
سه برادر ناتنی در مراسم تشییع جنازه مادرشان دوباره گرد هم میآیند. پس از آگاهی از ارثیهای که به آنها میرسد، به سرعت پول را خرج میکنند، اما بعداً متوجه میشوند که اصلاً قرار نیست آن را دریافت کنند. این سه مرد در حین تصمیمگیری در مورد نحوه ادامه کار، به هم نزدیکتر میشوند.
جنوب فرانسه، سال 1832. «آنجلو پاردی» (مارتینز)، مبارز ایتالیایی، به فرانسه می رود تا برای هم قطارانش که در جبهه ی مبارزه بر ضد اتریشی های اشغال گر می جنگند، اسلحه تهیه کند. او در جریان انتقال این سلاح ها به ایتالیا، با «پولین» (بینوش) برخورد می کند؛ زنی آریستوکرات که در پی همسرش می گردد...
مقامات نمی دانند با مارتین 14 ساله (لودویک واندندال) و برادر 12 ساله اش سیمون (اریک داسیلوا) چه کنند. مهم نیست که هر چند وقت یکبار این دو بزهکار را از هم جدا می کنند و آنها را به خانه های پرورشی مختلف و مدارس اصلاحی می فرستند، برادران همیشه موفق می شوند فرار کنند و در زادگاه ساحلی خود دوباره متحد شوند، جایی که مردم محلی را وحشت زده می کنند. آنها که مانند رانشگرها در یک اردوگاه موقت در ساحل زندگی می کنند، در جنایات کوچک و خرابکاری غرق می شوند. اما آیا آنها دوباره گرفتار می شوند؟...
جسد زن جوانی را در تاکستانی در جنوب فرانسه پیدا می کنند. او برای گشتن تمام منطقه جلوی اتومبیل ها را می گرفته و شب ها در کیسه خوابش می خوابیده است. طی یک سری رجعت به گذشته، آدم هایی که در چند هفته ی آخر زندگی اش او را ملاقات کرده اند از تأثیری که «مونا» (بونر) روی آنان گذاشته می گویند.