بری عصبانی است، نام تجاری او تمام سیاستمداران را در برگرفته است، هیچ کس دوست ندارد با او حرف بزند او سعی می کند در دنیای بی رحم خود را حفظ کند و با مخالفانش روبرو شود تا مشکلاتش پیچیده تر نشوند…
داستان در مورد یک پسر دانشجو است که از منطقه روستایی به نیویورک آمده برای تحصیل. اما او برای پرداخت هزینه های تحصیلی اش باید سخت درس بخواند و در کنارش کار هم بکند. همین مسئله باعث می شود هم اتاقی هایش او را یک بازنده خطاب کنند و از خوابگاه او را بیرون کنند. حال او مجبور است در یک اتاق واقع در بیمارستان حیوانات شب را صبح کند. در آنجا او با دختری زیبا بنام دورا آشنا می شود که...
چیزی از پیروزی «بیب» در مسابقه چوپانی در فیلم قبلی نمی گذرد، که هاگت مزرعه دار آسیب می بیند و نمی تواند کار کند. بیب برای نجات مزرعه باید به شهر بزرگ برود...
روزی شاهزاده جوان با دوستانش برای شکار به دریاچه میرود قوی زیبا و عجیبی را میبیند و با تعقیب ان متوجه میشود ان قو دختر زیبا و جوانی بنام ادت هست که با طلسم جادوگری در هر طلوع تا غروب افتاب به شکل قو در می اید...
«جو کابوت» مافيايي (تيرني) و پسرش، «نايس گاي ادي» (پن)، شش نفر گنگستر را استخدام مي کنند تا به يک صرافي الماس دستبرد بزنند. براي سارق ها ـ که هيچ يک، ديگري را نمي شناسد ـ اسم مستعار انتخاب شده: «آقاي سفيد» (کايتل)، «آقاي نارنجي» (رات)، «آقاي بور» (مدسن)، «آقاي صورتي» (بوشمي)، «آقاي آبي» (بانکر) و «آقاي قهوه اي» (تارانتينو). اما سرقت با مشکل مواجه مي شود...
«روبرتا گلس» (آرکت)، زن بیست و هشت ساله ای است که با شوهر بی تفاوتش، «گری» (بلوم)، زندگی کسالت باری دارد. او از طریق آگهی های دوست یابی روزنامه ها، می کوشد راه خلاصی برای خود پیدا کند و جذب یک سری آگهی می شود که نویسنده شان در پی دختری به نام «سوزان» (مادونا) است...
داستان سریال در مورد یک مشروب فروشی است به نام هوراس و پیت در بروکلین نیویورک. این مکان از سال ۱۹۱۷ تا زمان حال متعلق به یک خانواده بوده و چندین نسل دست به دست چرخیده و همیشه دو نفر به نام های هوراس و پیت مسؤل آن بوده اند . مالکین فعلی هوراس ویتل هشتم ۴۹ ساله و پسر عموی ۵۲ ساله اش پیت هستند و...
سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم ۲ تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه، دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره، قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه ...