خوان ، یک خدمتکار جوان و زیبا ، با تام میلفورد تاجر ثروتمند شهر نیویورک آشنا می شود و شروع به معاشرت می کند. خوان که از آوردن او به آپارتمان کوچکش که با هم اتاقی اش آدری مشترک است خجالت می کشد ، تام را به یک آپارتمان شیک می آورد که...
دختر نوجوانی که به تازگی یتیم و ارث بزرگی به او رسیده است باید میان شش عموی خود یکی را به عنوان قیم و سرپرستش انتخاب کند،اما در این میان شخصیتی منفی سعی در تصاحب اموال و آسیب زدن به دختر نوجوان و راننده شخصی دوست داشتنی او را دارد که …
مولی تاچر دلال یک شرکت سهامی است که در شرکتی معروف شده است. هنگامی که این شرکت رو به ورشکستگی می رود ، باید کسی را بسوزاند؛ مولی انتخاب واضح آن است. برای اجتناب از اتهام تبعیض جنسی، او وظیفه یک کار غیر ممکن را قبول می کند تا سهام یک شرکت مبهم به نام «ابزارهای جهانی» را تخلیه کند ؛ وقتی او نتواند این کار را انجام دهد بهانه ای برای اخراج او خواهد داشت ...
یک دانشمند فرمولی را کشف می کند که او را قادر می سازد از ماده جامد عبور کند، اما او نیروی حیاتی خود را از دست می دهد و به سرعت پیر می شود که او را مجبور به کشتن انسان ها می کند تا با جذب انرژی قربانیان خود روند پیری را معکوس کند...
در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم گروهی از پیاده نظامان گارد ملی مامور می شوند در منطقه ای استراتژیک یک پست توپخانه ای آماده کنند. وقتی فرمانده عملیات ستوان “کاستا” و گروهش را به میدان مبارزه می فرستند و از ارسال نیروی کمکی سرباز می زند “کاستا” تصمیم به انتقام می گیرد ...
« فرانکى » ( سیناترا ) پس از ترک اعتیاد به شیکاگو برمىگردد تا شغل قبلىاش طبالى براى ارکستر را از سر بگیرد ، اما تحت شرایطى مجبور مىشود در قمارخانه اى متصدى میز قمار شود . او که از دست همسرش ، « زوش » ( پارکر ) به ستوه آمده ، دوباره به مرفین رو مى آورد .
ریچارد شرمن مرد میانسالی است که مثل باقی مردان منهتن زن و بچهاش را برای تعطیلات به منطقه ای خوش آب وهوا میفرستد. البته سایرمردان این کارخیر در راه خانواده را صرفا به نیت خوشگذرانی درغیاب اهل و عیال انجام میدهند اما قهرمان قصه به معنای واقعی کلمه ، مرد خانواده است یا دست کم اینطور به نظر میرسد! هلن همسر او به هنگام خداحافظی به ریچارد توصیههای اکیدی درباره لب نزدن به سیگار و مشروب به خاطرسفارشات پزشک میکند و به طورضمنی درباب دوری از زنان درهر رده سنی هشدار می دهد. اتفاقا از جایی که ریچارد به خانه پا میگذارد تمام وسوسههای زمین به سراغش میآید و او باید یک تنه ازپسشان برآید ..
“ستوان هاری بروبیکر” (هولدن)، خلبان با تجربهای است که با هم قطارانش در جنگ کره، برای بمباران مواضع دشمن میروند و فرماندهشان، “دریادار جرج تارانت” (مارچ) که آنان را برای مأموریتهای خطرناک میفرستد، هر بار که ناقوس مرگ به صدا در میآید، اندوهگین میشود. “نانسی بروبیکر” (کلی) همسر دوستداشتنی و همیشه منتظر “هاری” است که در توکیو به ملاقاتش میآید. پلهای توکو ـ ری نقاطی کلیدی در کرهشمالی هستند که “هاری” و همقطارانش باید آنها را بمباران و نابود کنند تا تحرک دشمن را مختل سازند. خلبانەا کارشان را خوب انجام میدهند، اما جانشان را بر سر این مأموریت میگذارند. ..
جنگ جهانى دوم. پس از کوشش نافرجام و فاجعه آمیز دو زندانى امریکایى براى فرار از « بازداشتگاه هفده »، زندانى هاى قرارگاه شماره ى چهار در مى یابند که یک خبرچین در میانشان وجود دارد. هدف سوءظن آنها « سفتن » ( هولدن ) است.
در وایومینگ، کلانتر شهر سویت واتر، استن بلین، خود را در میان جنگی بین بارون های گاو حریص و مهاجران تازه واردی می بیند که برای زمین های عمومی و گاوهای ولگرد بدون مارک رقابت می کنند...