سوزان مک براید و سه دختر خواندهاش، به نظر میرسد که زمان بسیار خوبی برای یک گردهمایی خانوادگی را دارند ، اما خواهران هر کدام با چالشهای منحصربهفردی دست و پنجه نرم میکنند که این موقعیت خاص را تهدید میکند...
در راه رسیدن به شغلی جدید به عنوان معلم، لورن در محلی به نام گراندون فالز توقف می کند، جایی که او در هفته های قبل از کریسمس با تراویس مجرد، فرزندخوانده او و بسیاری دیگر از مردم محلی ملاقات می کند و با او دوست می شود...
داستان فیلم درباره ی گروهی است که برای خوشگذرانی و تفریح به جنگل می روند و در حال گردش در اعماق جنگل به یک موجود فضایی و بیگانه بر می خورند که به نظر می رسد با سفینه ی خود به زمین برحورد کرده است. آنها تصمیم می گیرند موجود بیگانه را بکشند اما پس از نابود کردن آن مورد حمله ی گروهی از بیگانگان که در داخل سفینه ی خود بودند قرار می گیرند...
لند پترسون و افراد خود با خبر می شوند که در یک بیمارستان که مرکز روانپزشکی هم بوده و الان خالی است به طور مشکوکی و پدیده های غیر قابل توضیح در ان اتفاق می افتد، و تصمیم می گیرند که فیلمی مستند از این وقایع تهیه کنند...
برایان کانر که به تازگی مجرد شده است، یک خانه متروکه در حومه شهر می خرد. پس از نقل مکان به آنجا، او شروع به برقراری ارتباط با زنی می کند که 50 سال پیش در خانه زندگی می کرد. زنی که در شرایطی مرموز کشته شده بود...
داستان در سال 1949 رخ می دهد و درباره ی یک تاجر میانسال بنام "هری آلن" (کریس کوپر) است، که با "کی نسبیت" (ریچل مکآدامز)، یک بیوه ی بازمانده از جنگ رابطه دارد. او به یکی از بهترین دوستانش که تنها و افسرده است پیشنهاد می دهد که دیداری با معشوقه اش داشته باشد، بلکه از تنهایی اش کاسته شود...
داستان حول محور سه دختر جوان میچرخد: دنی، طراح جشنهای خانواده سلطنتی که به دنبال خواهر گمشدهاش است، بریتنی، دختر لوس و نازپروردهای که آرزوی داشتن اسب دارد، و رچل، دختری که در خانوادهای ناآرام زندگی میکند و آرزوی داشتن خانوادهای واقعی را دارد. در یک شب جادویی، روح بریتنی و رچل با هم جابهجا میشود و زندگی هر سه دختر را دستخوش تغییراتی بزرگ میکند.
جک به طور ناعادلانه از تیم هاکی خود ، سیاتل سیمینز اخراج می شود. با این حال ، او امیدش را از دست نمی دهد و در عوض یک اسکیت بورد برمی دارد تا مهارت های جدید خود را به رخ بکشد...