یک رانندهٔ سابق که از طریق یک آکادمی اتومبیلرانی به دنیای مسابقات بازگشته، در آنجا با ویل آشنا میشود. با شکلگیری رابطهای عاشقانه میان آنها، این دو به رقبایی در راه کسب عنوان قهرمانی مسابقات فرمول یک تبدیل میشوند و بدین ترتیب، زن راننده ناگزیر از انتخاب بین عشق و پیروزی خواهد بود.
جولی شانزده ساله، علیرغم بیماری و هشدارهای پزشکان و خانوادهاش، تصمیم میگیرد که به رویاهایش پایبند باشد. او از عشقش باردار میشود و با پنهان کردن بارداریاش، تصمیم میگیرد که بچه را نگه دارد. جولی با این کار، به همه یادآوری میکند که زندگی کوتاه است و باید از لحظات آن به بهترین شکل ممکن استفاده کرد.
مشکل "ژولیت" این است که نمی تواند در مورد هیچ چیزی تصمیم گیری کند. حتی در سن 40 سالگی، او همچنان از پدرش و دوستانش می خواهد در همه موارد برایش تصمیم گیری کنند. اما زمانی که او عاشق مردی جذاب و متفاوت به نام "پل" می شود، برای اولین بار قادر می شود تا خودش برای زندگی اش تصمیم بگیرد...
پائولین یک پرستار خانگیِ فداکار و سخاوتمند، در حالی که باید از پدرش مراقبت کند دو فرزندش را نیز به تنهایی بزرگ میکند. تا اینکه مدیران اجرایی یک حزب سیاسیِ افراطی تصمیم میگیرند از محبوبیت پائولین استفاده کنند و به او پیشنهاد دهند تا برای انتخابات پیش روی شهرداری کاندید شود و...
فیلم داستان زنی است که آرزو دارد به یک تیم مداخله پلیس که با نام اختصاری RAID شناخته می شود، ملحق شود. اما متاسفانه او زیادی دست و پا جلفتی است و همچنین خانواده اش و یک عضو سابق RAID نیز با این کار مخالفند...
فیلم درباره دو دختر است که رابطه دوستی شدید و خطرناکی دارند. یکی از انها چارلی نام دارد که تنها 17 سال دارد و با شک، سرخوردگی و تنهایی شکنجه شده است. وقتی که سارای زیبا و با اعتماد به نفس از راه می رسد، این دو جدایی ناپذیر می شوند و چارلی باز دوباره احساس سرزندگی می کند، اما...
درخواست ویلی بلژیکی، برای پست دربانی در یک هتل پنج ستاره پاریس به دلیل بلژیکی بودن بیش از حدش رد می شود. او برای اجرای یک فریب وانمود می کند که وارث تاج و تخت بلژیک است...
یک تصادف کشنده باعث می شود یکی از افراد گروه در بیمارستان بماند، در حالی که بقیه عازم سفر تفریحاتی هستند. اما راز ها و دروغ هایی که بین افراد این گروه است، باعث می شود به مرور از هم رانده شوند...
متخصص اطفال "الکساندر بک" همسر خود "مارگات بک" را از دست می دهد.او 8 سال قبل به طرز وحشیانه ای به قتل رسیده بود و "الکساندر" مضنون اصلی پلیس بود.وقتی دو جسد نزدیک جائی که "مارگات" انداخته شده بود پیدا شد پلیس دوباره پرونده را باز کرد و "الکساندر" مضنون اصلی شد.ماجرا وقتی پیچیده شد که او ایمیلی دریافت کرد که نشان می داد "مارگات" زنده است..