ولگردی به نام «جری باسکین» (نولتی) سعی می کند خودش را در استخر خانه ی کارخانه دار تازه به دوران رسیده ای به نام «دیو وایتمن» (دریفوس) غرق کند. «دیو»، «جری» را نجات می دهد و مجبور می شود مدتی او را در خانه نگه دارد، و در نتیجه زندگی «دیو»، همسرش «میدلر»، پسرش (ریچارد) و دخترش (نلسن) شکل دیگری به خود می گیرد.
بعد از پنج سال زندگی و کار موفق مشترک، یک زوج تصمیم به ازدواج می گیرند. اما چیزی که روی آن حساب باز نمی کنند، این است که چطور ماه عسل را پشت سر بگذارند...
وکيل جوان، «آرتور کرکلند» (پاچينو)، در کارش دچار دردسرهاي بسياري مي شود؛ به خصوص وقتي که تصميم مي گيرد دفاع از «قاضي فلمينگ» (فورسايت) را - به اتهام هتک حرمت - به عهده گيرد...
این فیلم درباره ی یک راننده کامیون سالخورده به نام الگنت جان هاوارد می باشد. هاوارد فکر می کند که او و کامیونش، النور، باید به همراه هم به یک سفر دیگر بروند. او با کمک یک مسافر سرراهی چندین فرد دیگر این آرزو را به حقیقت بدل می کند...
ناشر جوانی به نام «جرج کالدول» (ویلدر) با قطار مجلل سیلور استریک از لس آنجلس به شیکاگو می رود. او در جریان این سفر درگیر ماجرایی عاطفی با «هیلی برنز» (کلی برگ)، منشی «پروفسور شراینر» (گیراش) می شود. اما خیلی زود می بیند که جسد «شراینر» از سقف قطار به بیرون پرتاب می شود و… خودش را نیز از قطار به بیرون می اندازند.
"آلیس"بیش تر وقتش را به میانجی گری میان شوهر عبوسش، "دانلد هایت"، و پسر یازده ساله ی بازیگوش شان "تام" می گذراند. تا این که "دانلد"در سانحه ای کشته می شود و "آلیس" تصمیم می گیرد به دنبال آرزوی دیرینش، خوانندگی، برود.
سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم ۲ تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه، دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره، قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه ...