سادی هارپر، دانش آموز دبیرستانی و خواهر کوچکترش، سایر، هنوز از مرگ اخیر مادرشان در شوک هستند. آنها از پدرشان، ویل، درمانگری که با درد شدید خود دست و پنجه نرم می کند، حمایت چندانی دریافت نمی کنند. هنگامی که یک بیمار ناامید به طور غیرمنتظره ای در خانه آنها ظاهر می شود و به دنبال کمک است، یک موجود ماوراء طبیعی وحشتناک را آنجا جای می گذارد که خانواده ها را شکار می کند و از رنج قربانیان تغذیه می کند...
یک دانشمند راهی برای آسوده شدن از شر گذشته کشف کرده است. او از این تکنولوژی برای پیدا کردن معشوقه اش، که سال ها پیش او را از دست داده بود، استفاده می کند...
جنیفر زندگی جدیدی را به دور از شوهر سابق آغاز می کند، اما در حالت ترس قرار می گیرد زیرا چیزی او را در زمان خواب می خورد. او باید با ترس های خود مقابله کند تا قبل از آخرین نیش، نبرد نهایی را برای بقا به راه بیندازد.
جک، یک عکاس جنگیِ کهنهکار که دچار اختلال استرس پس از سانحه است دوربینی را بعنوان هدیه دریافت میکند. درون این دوربین تصاویری وجود دارد که چندین مرگ قریب الوقوع را در مکان هایی که جک از آنها عکس گرفته، نشان میدهد. این موضوع وضعیت روانی جک را حاد تر میکند...
در سال 2024، تولد جهش یافته ها بسیار کم شده و کسی به طور قطع دلیلش را نمیداند. کاشف به عمل می آید یک عملیات به ظاهر دولتی در حال تبدیل بچه های جهش یافته به ماشین های کُشتار است. حال لوگن (هیو جکمن) که توانایی شفا بخشی اش آهسته شده، باید یک دختر جهش یافته از نوع ولورین را آموزش دهد تا جلوی این عملیات را بگیرد...
داستان فیلم حول محور مرد خانوادی میچرخد که در حال انجام ریسک است که دارد همه چیز را از دست میدهد زیرا نمیتواند با وسوسه خودش برای بدست آوردن زنان دیگر مبارزه کند.
دن لندسمن که خود را رئیس یک گروه از فارغ التحصیلان گذشته می داند، برای بیستمین سالگرد دور هم جمع شدن اعضا، تصمیم میگیرد تا به لس آنجلس برود و یکی از محبوب ترین پسرهای کلاس را متقاعد کند تا به جمع آنها بپیوندد اما...
داستان از این قرار است که دو بوکسور که از قدیم رقیب هم بوده و بازنشسته شده اند و بعد از گذشت سی سال به مسابقات بازگشته و در بازی فینال مقابل هم قرار می گیرند...
نگهبانان ، نام سریالی اکشن و رازآلود میباشد که توسط دیمون لیندلوف ساخته شده است. این سریال داستان گروهی را به تصویر میکشد که به عنوان قهرمانان نقابدار به فعالیت میپردازند و شناخته میشوند ، اما طبق یک قانون که توسط سناتور کین تصویب میشود این گروه منحل میشود و عدهای به پلیس ملحق و عدهای هم بازنشسته میشوند. اما در این میان یک نفر از این گروه به طور پنهانی فعالیت خود را ادامه میدهد و…
نام سریال یعنی «شهر جادویی» برگرفته از لقب شهر میامی آمریکاست و داستان سریال نیز در همین شهر و در سال 1959 میلادی، پیرامون یکی از بزرگترین هتل های جهان رُخ میدهد. «آیزاک اوانز» شخصیت اصلی این سریال، صاحب هتل بزرگ «دریا نما – Miramar» است. آیزاک همواره رویای ساختن این هتل را داشته و به همین دلیل و برای تامین هزینه های ساخت مجبور شده با رییس باندهای خلافکاری و قماربازی شهر، یعنی «بن دایموند» معروف به «قصاب» شریک شود. «دایموند» که به دلیل علاقه به قمار سرمایه خود را بر روی این هتل قرار داده، تمام تلاشش را میکند تا بازی قمار را راه بیندازد ولی از سوی دیگر آیزاک نمیخواهد پای دارودسته دایموند به هتل او و نزدیک خانواده اش باز شود. از سوی دیگر هم دادستان شهر میامی هم به دنبال دستگیر کردن «بن دایموند» است و آیزاک باید پای خودش را از کارهای دایموند نیز بیرون بکشد.