اما، دختر مارتین، برای یافتن حقیقتِ اتفاقی که سی سال پیش برای والدینش رخ داده بود، نگهبان شبانه میشود. ملاقات او با وُرمر، قاتل سریالی، در سلولش، این قاتل را از کما بیرون میآورد و زنجیرهای از حوادث سرنوشتساز را رقم میزند.
در مدرسه بابا نوئل، مدیر جلسه تشکیل داده است. لوسیا، والدینش جولیوس و کلودیا و همه افراد دیگر در مدرسه هیجان زده هستند. اما وقتی مدیر مدرسه کریسمس را لغو می کند، تنش با یک شوک جایگزین می شود...
این فیلم دانمارکی درباره ی کریسمس است و در گرینویل اتفاق می افتد. دختری دوازده ساله به نام لوسیا به همراه مادرش کلاودیا و پدرش جولیوس یا همان بابانوئل زندگی می کند...
"کریستوفر" مردی دانمارکی با خوشحالی با همسر خود "ماریا" در استکهلم زندگی می کند.وقتی پدرش از دنیا می رود،مادرش اصرار می کند که او کنترل تجارت خانوادگی که در آستانه ورشکستگی قرار دارد را بدست بگیرد.او در انتخاب بین زندگی خود و احساس مسئولیتش نسبت به خانواده و گذشته اش گرفتار می شود و...
"سیسلی" پس از اینکه نامزدش در یک حادثه رانندگی مجروح شده و از کمر به پائین فلج می شود دچار افسردگی عمیقی می شود. او با "نیل" پزشک بیمارستانی که نامزدش بستری است رابطه ای مخفیانه آغاز می کند.رابطه ی آنها وقتی پیچیده می شود که مشخص می شود همسر این پزشک راننده ای است که با نامزد او تصادف کرده است...
دو پسر بچه به نامهای “چاک” و “فلای” به کنار دریا میروند و خواهر کوچک چاک “استلا” را نیز با خود به آنجا میبرند. آنها به شکلی تصادفی سر از آزمایشگاه یک دانشمند حواسپرت درمیآورند. استلا از معجونی که دانشمند ساخته مینوشد و تبدیل به یک ستارۀ دریایی میشود. فلای و چاک نیز برای اینکه به دنبال او بروند از معجون مینوشند. دانشمند به آنها میگوید که اگر ظرف 48 ساعت از معجون پادزهر ننوشند برای همیشه ماهی باقی میمانند…
به منظور تامین هزینه های تحصیلات حقوق خود،"مارتین" به عنوان نگهبان شب در یک سردخانه مشغول بکار می شود.وقتی قربانیان یک قاتل سریالی به سردخانه منتقل می شوند،اتفاقات وحشتناکی به وقوع می پیوندد...
اگن اولسن جنایتکاری کوچک است که خود را نابغه می داند و آرزو دارد یک دزدی بزرگ انجام دهد. او به همراه دو عضو باند خود ، بنی و کیلد جوان ، سعی می کند یک شی هنری را که به شدت محافظت شده است بدزدند...