داستان فیلم در مورد دو کودک است که دارای نیروهای خارق العاده هستند و موجوداتی فضایی می باشند. اکنون آنها سعی دارند تا به سفینه خود برگردند و از خطری که گروهی از تبهکاران آنها را تهدید میکند و همچنین از دست ماموران فدرال دولتی که قصد دستگیری آنان را دارند بگریزند و در این بین با راننده تاکسی روبه رو می شوند و با کمک او مسیر طولانی را تا رسیدن به بیابان نوادا که محل سفینه ی انها است طی میکنند ...
در دهه 1930 مارجوری کینان رالینگ به پشت آب های فلوریدا نقل مکان می کند تا در آرامش نویسندگی کند. او احساس میکند از مردان مهربان، سردبیر و همسایههای گیج آزار خورده است ، اما ...
دنی یک هنرمند متروی نیویورک است که استعداد خارقالعادهاش مورد توجه پلیسی قرار میگیرد که به یک مربی تبدیل میشود و از او میخواهد که به دنبال یک سلطان مواد مخدر کمک کند...
یک کارآگاه راز فرمولی که توسط نازیها در دوران جنگ جهانی دوم به منظور تولید بنزین از مواد مصنوعی ابداع شده بود را فاش می کند.یک شرکت بزرگ نفتی در این مورد اطلاع پیدا کرده و تلاش می کند فرمول و همه کسانی که از آن اطلاع دارند را نابود سازد...
«تیا» (ریچارد دز) و «تونی مالون» (آیزنمان) بچههای یتیمی هستند که اصل و نسب ناشناختهای دارند. توانائیهای ماوراء طبیعی آن دو از جمله پیشگوئی و تلهپاتی، توجه میلیونری بهنام «بولت» (میلاند) را جلب میکند و او تصمیم میگیرد از بچهها سوء استفاده کند. بهزودی نیز موفق میشود با اسناد جعلی آنان را نزد خودش بیاورد. اما بچهها میگریزند و سرانجام با کمک «جیسن اودی» (آلبرت) در مییابند که آخرین بازماندههای یک سفینه فضائی هستند که در دریا سقوط کرده است...
این مجموعه بر نبرد بین والوریاییهای خوب و رولونهای بد در زمین ماقبل تاریخ تمرکز دارد. والوریاییها نژادی ابرانسانی بودند، در حالی که رولونها ترکیبی از موجودات انساننما بودند - که هر دو از آینده آمده بودند، اما در نهایت به عصر دایناسورها منتقل شدند. والوریاییها پس از ورود به زمین، با دایناسورها دوست شدند در حالی که رولونها آنها را شستشوی مغزی دادند.