خانوادهای برای مراسم بدرقه پدر بزرگ ازدسترفتهشان گرد هم میآیند. اما این مراسم عاطفی، با افشای بزرگترین راز پنهان متوفی توسط یکی از حاضران، به یک گردهمایی پرآشوب تبدیل میشود.
سه زن میانسال که پدر پیلون، رهبر آنها، ناپدید میشود، برای بررسی وقوع پدیدههای ماوراطبیعی به چالش کشیده میشوند. الهام گرفته شده از گروه واقعی هپتا...
لورا سالهاست دنبال خواهرش سارا میگردد که در جنگلهای کنگو ناپدید شد. اما هیچکدام از سازمانهای دولتی و سفارتخانهها خبری از او ندارند. تا اینکه یک عکس از دهکدهای در کنگو چهرهی تار سارا را نشان میدهد. بدون هیچ تردیدی، لورا به کینشاسا سفر میکند و برای وارد شدن به قلمروی آنها آماده میشود. او همه چیز را رها میکند و بدون شک کردن به اینکه این ماجراجویی چه خطراتی برایش دارد، به سفر خود ادامه میدهد و…
هفت دوست قدیمی برای صرف شام دور هم جمع میشوند. اما زمانی که آنها تصمیم میگیرند تمام پیامکها و تماسهایی که دریافت میکنند را با هم به اشتراک بگذارند ، رازهایشان آشکار میشود و…
هلنا دختر جوانیست که بلافاصله پس از تولد در یک پاد فضایی قرار میگیرد و تمام زندگی اش را در آنجا سپری میکند. او به مقصد رسیدن به یک سیاره دیگر زمین را ترک میکند. پس از رسیدن به یک ایستگاه فضایی برای انجام تعمیرات، او با پسری به نام الکس آشنا می شود. دیدار این دو منجر به فاش شدن یک راز بزرگ دربارهی موجودیت هلنا می شود...
دختری که در یک یتیم خانه زندگی می کند به وسیله خانواده ای به فرزندی قبول می شود. او پس از ۳۰ سال زندگی بعد از ازدواج و داشتن یک فرزند همراه با شوهرش به همان یتیم خانه که قبلا آنجا بوده است بر می گردد تا آن را بازسازی و به یتیم ها کمک کند. ولی بعد از بازگشت و زندگی در آنجا می تواند روح همبازیهای قدیمی اش را ببیند و با آنها ارتباط برقرار کند. پسرش سیمون هم همینطور همبازی هایی خیالی را برای خود پیدا می کند. سیمون بعد از مدتی گم می شود و پدر و مادرش به دنبال او همه جا را می گردند. حالا باید ببینیم که آیاسیمون توسط روح ها کشته شده است یا نه؟ و …
داستان این فیلم اقتباسی از زندگی واقعی «رامون سم پدرو» است. رامون که در ابتدای جوانی قطع نخاع شد ۳۰ سال تلاش کرد تا دادگاه حق مرگ آسان را برایش به رسمیت بشناسد تا بتواند به زندگی خود پایان دهد. فیلم ما را به درون زندگی پررنج و دشوار رامون می برد. خانواده ای که او را بسیار دوست دارند و دوستان و غریبه هایی که بدون درک رنج عظیمی که می کشد سعی دارند به او امید به ادامه زندگی بدهند… سرانجام پس مخالفت دادگاه با درخواست او، تصمیم شخصیاش را برای تن ندادن به ادامه زندگی در حالت فلج به کمک یکی از دوستان خود به اجرا در آورد …
در 9 نوامبر 1989 (همان روز که دیوار برلین سقوط می کند)، نیکو یک پسر 12 ساله است که علاقه مند به فیلم برداری است، و به همراه مادرش زندگی میکند. یک شب، زمانی که یک طوفان 72 ساعته شروع می شود، نیکو یک صحنه خشونت آمیز از طریق پنجره در خانه همسایه اش، آنگلو پریتو را تماشا می کند و...