آراتا ناتسومه، که پیشتر گانگستر بوده، اکنون در یک مرکز مشاوره کودکان مشغول به کار است. یکی از کودکانی که تحت سرپرستی او قرار دارد، پسری است که پدرش قربانی جنایتهای شینجو شیناگاوا شده است. شینجو، که مرتکب چندین قتل شده بود، به جرم جنایاتش به مرگ محکوم شده و در سن بیست و دو سالگی در انتظار اجرای حکم در زندان است...
کاننا هیجیریاما دانشجوی دختر دانشگاه می خواست گوینده شود. او از آزمون شفاهی خود منصرف می شود تا گوینده شود و پدرش را می کشد. رسانه ها در جستجوی این انگیزه هستند که چرا کانا پدرش را کشته است...
مادر جدا شده کائوروکو منتظر فارغ التحصیلی دخترشان است تا مراحل طلاق آغاز شود و متعاقباً نهایی شود. فاجعه زمانی رخ می دهد که دختر هرگز فارغ التحصیل نمی شود. او به دلیل تصادف به کما رفته و مرگ مغزی می شود ...
رانمارو، کارآگاهی با حس چشایی قوی، به دهکدهای با چشمههای آب گرم میرود و در آنجا با جسدی روبرو میشود. او تلاش میکند تا با استفاده از حس چشایی خود، ارتباط این قتل را با تاریخ پنهان روستا کشف کند.
در سال ۱۹۹۵، یک هلیکوپتر با قابلیت کنترل از راه دور، معلق در آسمان، درست بالای یک نیروگاه هسته ای قرار میگیرد. دولت، مسئولین نیروگاه و رسانه ها همگی یک فکس دریافت می کنند که اگر نیروگاه به حالت خاموش در نیاید، هلیکوپتر بر روی آن رها خواهد شد و فاجعه ای ناگوار رخ خواهد داد…
سال 2017 است و توموداچی زنده شده بر جهان حکومت می کند. پیشگویی های کتاب جدید همگی به حقیقت پیوسته اند. توموداچی پایان جهان را از طریق انتشار یک ویروس کشنده توسط بیگانگان پیش بینی می کند و از قبل هشدار می دهد که فقط کسانی که به او ایمان دارند زنده می مانند...
یک نویسنده با دختر و پسر کوچکش به جزیره ای دورافتاده نقل مکان می کند. پس از استقرار در خانه جدیدشان، همسایه ای به استقبال آنها می آید و قوانین محلی را به آنها می دهد. مهمترین قانون این است که وقتی صدای آژیر جزیره شروع به صدا کرد بیرون نروید...
دو بازیگر زن برای یک قسمت تست داده اند. علیرغم شخصیت های متفاوتی که دارند، شبی را با یکدیگر در یک آپارتمان سپری می کنند. شبی که هیچکدام فراموش نخواهند کرد. البته اگر زنده بمانند...