داستان در دهه ۱۹۵۰ میلادی در فرانسه و در نزدیکی رودخانه آرام مارن اتفاق میافتد. زندگی فرانسوا، پسربچهای رویاپرداز و بسیار خلاق، وقتی تغییر میکند که پدرش تصمیم میگیرد در باغ خانه یک قایق بسازد. این کار آغاز ماجراجویی بزرگ خانواده میشود؛ پروژهای مشترک برای ساختن قایقی که آنها را به سوی سفری میان واقعیت و رویا خواهد برد.
جوزف کراس در شغل خود فردی موفق و استوار به نظر میرسد. او مردی متاهل و دارای دو فرزند است که زندگیاش به شکلی منظم و برنامهریزیشده پیش میرود. اما امشب، در حالی که تنها پشت فرمان خودروی خود نشسته است، باید تصمیمی سرنوشتساز بگیرد؛ تصمیمی که میتواند تمامی جنبههای زندگیاش را دستخوش تغییر و نابودی سازد.
در زمان جنگ و ویرانی، یک هیزمشکن فقیر و همسرش در جنگلی بزرگ زندگی میکنند. روزی، زن نوزاد دختری را پیدا و نجات میدهد، که تغییری غیرقابلبرگشت در زندگی این زوج و کسانی که سر راه این کودک قرار میگیرند، ایجاد میکند.
در اواخر قرن نوزدهم میلادی، در کشور فرانسه، معلمی اهل پاریس به نام لوئیز ویولت، برای انجام ماموریتی به مناطق روستایی فرانسه اعزام میگردد. او موظف است تا نظام آموزشی رایگان، اجباری و غیرمذهبی جمهوری را در آن مناطق برقرار نماید.
کشیش سیمون برای اولین بار با آلوئه، پسر ۱۱ سالهاش روبهرو میشود. او تلاش میکند تا به مقامات عالیرتبهی کلیسا ثابت کند که میتواند همزمان هم یک کشیش فداکار باشد و هم یک پدر مهربان، حتی با وجود این خبر ناگوار.
در سال 2012، رئیس اتحادیه یک نیروگاه هستهای چندملیتی فرانسوی به یک افشاگر تبدیل میشود و معاملات فوق محرمانهای را که بخش هستهای فرانسه را متزلزل میکند، محکوم میکند. مورین کرنی به تنهایی در برابر جهان با وزرای دولت و رهبران صنعت مبارزه می کند تا این رسوایی را آشکار کند و از بیش از 50000 شغل دفاع کند...
همه چیز برای یک گروه فیلمبرداری کوچک که یک فیلم زامبی کم هزینه را فیلمبرداری می کنند، زمانی که توسط زامبی های واقعی مورد حمله قرار می گیرند، بد پیش می رود...
ماریا، یک زن نظافتچی، خجالتی، درونگرا و دست و پا چلفتی است. هنگامی که او به مدرسه هنرهای زیبا فرستاده می شود، با هوبرت، نگهبان عجیب و غریب مدرسه، آشنا می شود. در آنجا او مکانی شگفت انگیز را کشف می کند که آزادی، خلاقیت و جسارت در آن حکمفرمایی می کند....
پسری و والدین عجیب و غریبش خانه خود را در پاریس به قصد خانه ای روستایی در اسپانیا ترک می کنند. از آنجایی که مادر بیشتر در ذهن خود فرو می رود، این به پسر و پدرش بستگی دارد که او را ایمن و شاد نگه دارند...
چیزی که نیکلاس بیشتر از همه دوست دارد، بازی با گروه دوستان مدرسه راهنماییش است. آنها همه نوع ماجراجویی را با هم دارند و زندگی نمی تواند خنده دارتر از این باشد. وقتی پدرش ترفیع میگیرد و اعلام میکند که خانواده در حال نقل مکان به جنوب فرانسه هستند، دنیای او از هم میپاشد...
مردانی دهها سال است که یکدیگر را می شناسند. در طول شام آنها با قرار دادن هر 7 تلفن همراه روی میز ، بازی به اشتراک گذاری پیام ها ، تماس ها ، ایمیل ها و غیره را انجام می دهند...
تئاتر لوئیجی در آستانه تعطیلی است و او فقط یک شب فرصت دارد تا آن را نجات دهد. در تلاش برای انجام این کار، او و دوستش، فیزا، در سراسر پاریس سفر می کنند تا کسی را پیدا کنند که بتواند اجرا کند...