یک زن به نام کلارا با تهدید به مرگ روبرو میشود و مجبور است بین جان خود و همسرش یکی را انتخاب کند. این تهدید از سوی یک قاتل سریالی مطرح شده است. در همین حین، یک مرد به نام جولز در خط کمکرسانی به زنان تنها مشغول به کار است که تماس اضطراری کلارا زندگی او را وارد ماجرایی پیچیده میکند.
در بحبوحه دوران کمونیسم، پناهندهای بیپول دل به یک خونآشام جوان و خاص میسپارد که همراه با خدمتکار دست و پا چلفتیاش در ساحل اوقات خود را سپری میکند. داستانی کمدی با محوریت خونآشام و رویکردی مارکسیستی.
راینر با تلاش و کوشش فراوان در یک کارگاه ساختمانی مشغول به کار است. او که به تازگی به عنوان مدیر کارگاه انتخاب شده، امید دارد که این موقعیت، سکوی پرتاب او به سوی موفقیتهای بزرگ باشد.
رادر شوهر رئیس جدید یانِه به او ت.ج.ا.و.ز میکند، اما او این حادثه را گزارش نمیدهد و به زندگی عادی خود ادامه میدهد. اما سکوت او عواقبی نه تنها برای خودش، بلکه برای عشقی که به دوستش پیِت دارد نیز به همراه دارد.