کارآگاه پیر نیمانس (ژان رنو) که به دنبال ظاهر شدن یک جسد مرده به یک صومعه فرانسوی کشیده می شود، متوجه می شود که در حال تحقیق در مورد چیزی است که به نظر می رسد یک قتل رادیکال فرقه ای است که بر اساس قسمت های مبهم کتاب مقدس است...
یک کارمند معمولی یک فاحشه زرق و برق دار را برای یک شب استخدام می کند. وقتی آن شب تمام شد ، او نمی خواهد او را رها کند. او موافقت می کند که با او بماند ، اما رئیسش او را می خواهد...
صومعه داستان سوزانا، دختر جوانی است که توسط پدرش مورد اذیت قرار می گیرد و برای گناهانش به صومعه فرستاده می شود و در آنجا عاشق یک کشیش می شود. راهبه های دیگر اما حسادت و عصبانی هستند، سوزانا را برای خود می خواهند و او را متهم به تسخیر شیطان می کنند.
پدری که به تازگی همسرش را از دست داده و پنج فرزند دارد، احساس غرق شدن میکند وقتی مجبور میشود هم نقش پدر و هم نقش مادر را برای بچههایی بازی کند که مدتها بود، اگر نگوییم هیچ، علاقه چندانی به زندگی آنها نشان نداده بود.
کارلا، دختری جوان و اهل ونیز، برای پیدا کردن خانهای در لندن، آپارتمانی رو به رودخانه تیمز اجاره میکند و در آنجا با مویرا، یک مشاور املاک ، آشنا میشود.
اوا، زنی جوان، پس از یک اجرا در هنگ کنگ، مورد توجه مردی مرموز به نام جوداس قرار میگیرد. جوداس با هدایای گرانقیمت، اوا را به خانهاش که پر از مار است دعوت میکند. اما این رابطه عاشقانه به زودی به یک کابوس تبدیل میشود.
خواهر ویرجینیا، با رسیدن به مقام مادر برتر صومعه، مورد حسادت و طمع دو فرد فاسد قرار میگیرد که برای رسیدن به خواستههای شیطانی خود، آرامش صومعه را بر هم میزنند.
املیا، محصولی از یک پرورشگاه و یک نژاد اشرافی، به آغوش یک تازه به دوران رسیدهٔ گستاخ پرتاب میشود که با او ازدواج میکند اما از انجام ازدواج خود امتناع میکند.
هُپ گلدمن، زیباییشناس مشهور، با افتتاح بوتیک رقیبش، آنجل ورگارا، در آن سوی خیابان، با مشکلاتی در کسبوکار پوست و مویش مواجه میشود. هُپ با کمک دوستش، جوردن، تلاش میکند تا فردی را که میخواهد به شهرت او آسیب برساند، پیدا کند.
زنان همسایه یک زن ماما بیوه زیبا در یک روستای کوچک سیسیلی، به دلیل حسادت، نقشه میکشند تا او را نابود کنند. آنها با امتناع از هرگونه ارتباط با شوهرانشان، سعی میکنند به او آسیب برسانند.
داستان درباره بازگشت یک نویسنده به زادگاهش و ملاقات او با دوست قدیمیاش است. این دوست قدیمی که در گذشته افکار افراطی نئوفاشیستی داشت، اکنون به دین اسلام روی آورده است. این تغییر ناگهانی در باورهای کاراکاس، داستانی جذاب و پر از کنتراست را شکل میدهد.