مادری که دو فرزند را به فرزندی پذیرفته، وقتی متوجه میشود که احتمالاً شوهرش با یکی از فرزندانش رابطه دارد، دچار بحرانی وحشتناک میشود و حس وظیفهاش در جایگاهی بسیار پیچیده و ناگوار قرار میگیرد.
راننده یک وانت بار، فرودگاه کاتماندو را به قصد سفری دو روزه، برای رساندن محمولهای به روستایی دورافتاده در دل کوهستان، ترک میکند. در جادهای مرتفع، مردی تنها، با کشیدن چمدان قرمز کوچکی، به سوی همان روستا، آهسته پیش میرود.
آئورا، دختر یک رهبر مذهبی، با رابطهای پنهانی روبرو میشود که زندگیاش را متحول میکند و در جشن سالگرد ازدواجش، با ورود یک مهمان ناخوانده، اوضاع پیچیده میشود.
داستان «همیشه-همیشه» که وقایع آن در کیفِ اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی رخ میدهد، ترسیمی آزاردهنده از جوانان یاغی است که در مسیر عشق گام برمیدارند، به کشف تمایلات ج.ن.س.ی خویش میپردازند و بازیهای ظالمانهای را به راه میاندازند که هرگز برندهای نخواهد داشت.
این فیلم، داستانی جادهای دربارهی دو خواهر به نامهای مالگورزاتا (با بازی ماگدالنا سیلسکا) و لوچیا (با بازی مارتا نیِرادکیِویچ) است که رابطهی بسیار صمیمی و عمیقی با یکدیگر دارند. این فیلم، داستانی احساسی و تأثیرگذار را روایت میکند.
کشیش جیکوب تورن، پس از تجربه سختی در زندگیاش، به زادگاهش برمیگردد، اما متوجه میشود که این بازگشت، او را با حقایق ناخوشایند و رازهای تاریکی روبرو میکند که باید با آنها مقابله کند.
یک افسر زن که برای اینترپل کار میکند پس از اینکه متوجه میشود دزد هنری که به دنبال او بوده معشوق سابق او است، نقشهای برای دستگیری او در حین ارتکاب جرم طراحی میکند...
سازمانی به جوانان الجیبیتی که از سوی خانوادههایشان طرد شدهاند، پناه میدهد. این جوانان با وجود مشکلات فراوان، آرزوی پذیرفته شدن در جامعه و ساختن زندگیای مستقل دارند.
این فیلم امیلی را دنبال می کند که پس از از دست دادن بینایی خود و گارث، یک سگ راهنما بالقوه که با آموزش خود مبارزه می کند، برای کنار آمدن با واقعیت جدید خود تلاش می کند...