برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 2 جایزه و نامزد دریافت 10 جایزه دیگر.
«سرهنگ ویلیام لودلو» (هاپکینز) که از ارتش و جنگ و کشتار سرخ پوستان متنفر است، در املاک خود در مونتانا یک امپراتوری خانوادگی تشکیل داده و با سه پسرش، «آلفرد» (کویین)، «تریستان» (پیت) و «ساموئل» (تامس) زندگی می کند. با شروع جنگ جهانی اول، «ساموئل» در کانادا به ارتش می پیوندد. دو برادر دیگر نیز همین کار را می کنند. اما هر سه به یک اندازه خوش شانس نیستند تا به خانه بازگردند و …
1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین 6 جایزه و نامزد دریافت 15 جایزه دیگر.
داستان واقعی در مورد اینکه چگونه یک گروه از هوانوردان آمریکایی-آفریقایی با غلبه بر نژاد پرستی تبدیل به یکی از برترین تیم های جنگندهی هوایی ارتش آمریکا شدند...
یک راننده اتوبوس به نام “جورج لنوکس” با “کارلا”، یک تبعیدی نیکاراگوئه ای که زندگی غم انگیزی در گلاسکو دارد، آشنا می شود. گذشته او وحشتناک بوده، دوست پسرش ناپدید شده و خانواده اش از هم پاشیده است. “جورج” او را به کشورش بازمی گرداند تا از اتفاقاتی که برای خانواده اش افتاده باخبر شود…
صادق مشکینی فیلمبردار تلویزیون که خیلی از جبهه و جنگ میترسد برای اینکه بتواند از صندوق قرض الحسنه صدا و سیما وام بگیرد تا خانه نیمه ساخته اش را تکمیل کند باید برای فیلمبرداری فیلمی مستند از اسرای عراقی به منطقه جنگی برود. او برای اینکه پایش به جبهه و منطقه جنگی و خط مقدم نرسد حوادث جالبی رقم میزند…
در دوران جنگ در بوسنی، ̎مایکل هندرسن̎ فرستادهٔ ویژهٔ یکی از شبکههای تلویزیونی بریتانیائی همراه تصویربردارش، و تهیهکنندهاش در ̎وکووار̎ مستقر هستند و گزارشهائی را از سقوط شهر برای شبکهشان میفرستند. ̎وکووار̎ زیر آتش توپخانهٔ نیروهای دشمن است که در تپههای اطراف موضع گرفتهاند. ̎هندرسن̎ به یتیمخانهای برمیخورد که در خط مقدم جبهه قرار گرفته و مدام در معرض آتشبازی دشمن است. او از شرایط وحشتناکی که بچهها در آن گرفتار آمدهاند، گزارشهائی تهیه میکند و در آنها از جوامع بینالمللی میخواهد که بچهها را به مکانهائی امنتر انتقال دهند. اما تداوم بیتفاوتی عمومی به این وضعیت باعث میشود دیگر نتواند به بیطرفی حرفهایاش پایبند بماند و تصمیم میگیرد به هر ترتیب که شده یکی از بچهها را مخفیانه از آنجا خارج کند و به انگلستان ببرد...
«سرهنگ تری ل. چیلدرز» (جکسن) را در دادگاه نظامی به دلیل آن که هنگام حمله به سفارت امریکا در یمن، به افرادش اجازه ی شلیک به طرف غیر نظامی ها را داده، محاکمه می کنند و «هیزهاجز» (جونز) تنها وکیلی است که سرهنگ می تواند به او اعتماد کند…
فیلم داستان واقعی چهار اسیر جنگی نیروهای متفقین را روایت می کند که توسط نیروهای ژاپنی در جنگ جهانی دوم به اسارت گرفته شدند.نیروهای ژاپنی با رفتاری خشن آنها را مجبور به ساخت ریلی از میان جنگلهای برمه کردند.در نهایت آنها با بخشیدن دشمنانشان آزادی واقعی را به دست آوردند…
نگ جهانی دوم، دانشجوی سال دوم مدرسه ی حقوق، «سروان تامی هارت» (فارل)، در اردوگاه اسیران جنگی آلمان زندانی است. در اردوگاه قتلی اتفاق می افتد و «هارت» مأمور می شود تا در دادگاهی که خود زندانی ها تشکیل داده اند. از متهم به قتل، خلبانی سیاه پوست (هوارد) دفاع کند…….
دکتر "میکلوس نیزلی" یک یهودی مجار بود که توسط نیروهای اس اس انتخاب شده بود تا در اردوگاه "آشویتس" به عنوان آسیب شناس فعالیت دارد.او یکی از اعضای گروهی بود که توسط نازیها مامور شده بود در ازای چند ماه زندگی بیشتر در از بین بردن یهودیهای دیگر کمک کند...
در مرز جداکننده دو کره،دو سرباز کره شمالی به دست یک سرباز کره جنوبی کشته می شوند.اما یازده گلوله در جسدها پیدا می شود که به همراه 5 گلوله باقیمانده در اسلحه ضارب جمعا شانزده گلوله برای اسلحه ای که باید پانزده گلوله داشته باشد می شود...
مهتاب، دختر دانشجوییست که با پدر مستبد، مادر و برادر کوچکترش زندگی می کند و دلباخته دانیال همکلاسی اش است. او ماجرا را به مادرش می گوید و از او می خواهد که جریان را به پدرش اطلاع دهد. مسأله جداسازی دختران از پسران در دانشگاه با بیانیه ای که تنی چند از دانشجویان در دیوار سالن دانشگاه نصب کرده اند حالت بحرانی و جدی به خود می گیرد. در زیر این بیانیه امضا و نام دانیال هم به چشم می خورد…
سردار مرتضی راشد از فرماندهان نیروی دریایی درصدد گرفتن انتقام از ناو آمریکایی وینسنس می باشد. حبیب فرزند او که بعلت دوری از پدر در دوران جنگ و کمبود محبت پدری، روحیات و طرز تفکری متفاوت با پدرش را دارد در حین فرار از مرز آبی کشور به همراه دختری محلی به اسم سلما توسط گارد ساحلی دستگیر می شود و…
در سال ۱۸۳۶ ، ژنرال “سانتا آنا” و ارتش مکزیک در تگزاس پیشروی می کنند و برای متوقف کردن او ، ژنرال “سم هوستون” باید زمان کافی داشته باشد تا بتواند ارتشش را نظم دهد. به همین منظور ، برای بدست آوردن این زمان ، او به کُلُنل “ویلیام تراویس” دستور می دهد به ماموریتی کوچک برای بستن راه ارتش مکزیک برود. اما…
در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم، «ژنرال داگلاس مک آرتور» تصمیم گرفت به قولی که در سال 1942 داده بود، وفا کند و دوباره پس از عقب نشینی اجباری از فیلیپین، به آن جا برگردد. بیش از پانصد سرباز امریکایی در اردوگاهی در فیلیپین اسیر ژاپنی ها بودند و با آنان رفتاری بی رحمانه صورت می گرفت و «مک آرتور» می خواست مطمئن شود که این سربازها صحیح و سالم به کشورشان باز می گردند…