"قایقران" روایت Gianfranco Rosi از یک قایق سواری در امتداد رودخانه گنگ ، همراه با سکاندار خود گوپال است. آنها از توریست ها و هندی هایی که در حال استحمام ، کار یا مراقبه هستند عبور می کنند...
داستان با الهام از رویدادهای واقعی، دو پسر جوان تبتی به نامهای پالدن و نیلما را دنبال میکند که از تبت فرار میکنند و به صومعه تبتی در تبعید میرسند که در دامنههای زیبای هیمالیا قرار دارد. این صومعه سعی می کند یک بشقاب ماهواره ای وصل کند تا مردم محلی بتوانند مسابقات فوتبال جام جهانی را تماشا کنند...
سانی باسین در ساوتهال زندگی میکند و برای باشگاه فوتبال ساوتهال، یک باشگاه آسیایی در انگلستان بازی میکند. هنگامی که او یک پیشنهاد سودآور از باشگاه میلوال دریافت می کند، به راحتی آن را می پذیرد...
ناندو و ویجی برادرانی هستند که در دوران جوانی توسط نامادری خود مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. ناندو، که بیمار روانی است، تصمیم می گیرد نامزد ویجی را بکشد، زیرا او را به عنوان نامادری خود تصور می کند...
"شالو" مصمم است برای خود شغلی دست و پا کند به همین دلیل به کارخانه "خانا" رجوع می کند.او با پسر صاحب کارخانه "دو" برخورد کرده و تصور می کند او راننده است.آنها با لباس مبدل به کشاورزان فقیر کمک کرده و پس از مدتی عاشق یکدیگر می شوند...
لویندر سینگ، دزدی که اکنون در بازداشت به سر می برد و در معرض محاکمه قرار دارد، در مورد زندگی جنایتکارانه خود فکر می کند، در حالی که مطبوعات به این موضوع فکر می کنند که چگونه او قبل از دستگیری توانسته است از بسیاری موارد فرار کند...
کریشنا مهرا(هریتک روشن) پس از مرگ پدر و مادرش همراه با مادربزرگش در یک منطقه دورافتاده ولی زیبا و کوهستانی زندگی میکند، روهیت مهرا ۲۰ سال پیش مردهاست. کریشنا تنها است و سرگرمی خاصی ندارد تا اینکه گروهی توریست به آن منطقه میآیند در هنگام فرود چتر یکی از این گردشگرها که پریا(پریانکا چوپرا) نام دارد دچار مشکل میشود و کریشنا او را نجات میدهد، پریا در آن جا پی به قدرت خارقالعاده و فرا انسانی کریشنا میبرد. به تدریج کریشنا عاشق پریا میشود...