خلیل ، جوانی بیریشه است که در منطقه مرزیای زندگی میکند. او به طور مرتب به دیدن پیرمردی با گذشتهای پرآشوب میرود. این پیرمرد با برادر خالد زندگی میکند که سالهاست با او صحبت نکرده است. در باتلاق، روحهای گمشدهای زندگی میکنند که به نحوی یا دیگری گم شدهاند...
اتاق هتلي در مركز شهر رم در خدمت دو زن جوان به عنوان محل قرار مي باشد كه اخيرا همديگر را شناخته اند با ماجراهايي كه بین آن دو اتفاق مي افتد مي توانند به وجود يكديگر نفوذ كرده و روح همديگر را احساس كنند...
کشور باسک، 1609. مردان منطقه در دریا هستند و آمایا برای اولین بار در رقص های شبانه در جنگل با دیگر دختران روستایی شرکت می کند. او فقط 20 سال دارد. در سحر، همه آنها دستگیر می شوند.