این فیلم روایتگر زندگی مردی می باشد که در آخرین ماموریت خود ، به پیدا کردن یک جنایتکار که در زمان سفر می کند فرستاده می شود و …
یک آدم کش حرفه ای به نام جان ویک که پس از مرگ همسرش از شغل آدم کشی بیرون آمده است، پس از حمله به منزلش و سرقت ماشین و کشتن سگ خانگی او دوباره دست به اسلحه می برد تا برای انتقامی خونین بپاخیزد، جان ویک در این مسیر با یکی از سردسته های خلافکاران و دوست قدیمی اش به نام مارکوس باید مقابله کند و …
«سیاه مو»: یک سامورایی (میکونی) همسر وفادار (آراتاما) خود را ترک می کند تا با زن دیگری (واتانابه) ازدواج کند… «هوئیچی بی گوش» شبی روح یک سامورایی نزد پسر نوازنده ی نابینایی (کاتسوئو ناکامورا) می آید و از او می خواهد تا برای حاکم خردسال مرده ای آواز بخواند…«یک فنجان چای»: «کانایی سامورایی» (گانمون ناکامورا) مشغول نوشیدن چای عصرانه اش است، که تصویر یک سامورایی دیگررا در فنجان چای خود می بیند… «زن برفی»: دو مرد هیزم شکن (ناکادایی و اوکادا) در برف و بوران در کلبه ای خالی پناه می گیرند. ناگهان، زنی (کیشی) از غیب می رسد و حادثه های عجیبی اتفاق می افتد…
«اجکوم» (هنکس) سر نگهبان بخش محکومان مرگ یک زندان ایالتی است. یکی از زندانیان، سیاه پوست تنومند و قوی هیکلی به نام «جان کافی» (دانکن) است که به اتهام قتل دو دختر بچه، به اعدام محکوم شده، در حالی که نیروی خارق العاده ی شفابخشی دارد...
«گراهام هس» (گیبسن) پس از مرگ همسرش به اتفاق برادرش، «مریل» (فینیکس)، پسرش، «مورگان» (کالکین) و دخترش، «بو» (برسلین)، در مزرعه ای زندگی می کند. وقتی دایره های بزرگی در کشتزارهای «هس» پدیدار می شوند، او ابتدا این قضیه را پای مردم آزارهای محلی می گذارد. اما خیلی زود آشکار می شود که این پدیده مربوط به موجودات فضایی خبیثی است که به کره ی زمین هجوم آورده اند
لوسی دختری است که در تایپی ( تایوان) زندگی می کند و شغلش مصرف مواد مخدر است. او ناخواسته موادی را وارد سیستم بدنش می کند که او را به یک فرا انسان تغییر می دهد. او دید چشمی قوی به دست می آورد و قادر می شود با ذهنش اجسام را حرکت دهد و دردی هم حس نمی کند...
دو بچه به نام های «جودی» (دانست) و «پیتر» (پیرس) بازی سحرآمیزی را در خانه ای متروکه پیدا می کنند و مشغول بازی می شوند. ناگهان «آلن» (ویلیامز)؛ مرد بالغی که وقتی دوازده ساله بوده این بازی را کرده و از آن موقع تا به حال در آن گیر کرده است، از داخل آن بیرون می آید. تنها امید رهایی «آلن» این است که بتواند بازی را تمام کند
در سال ۲۰۵۴ در واشینگتون دی سی ، جان اندرتون کارآگاه پلیس در بخش پیش جنایت فعالیت می کند. این بخش که قاتلان را قبل از ارتکاب جرم شناسایی و دستگیر می کند، کار خود را براساس سه عامل فراشناختی پیش آگاهی انجام می دهد که باعث می شود پیش بینی ها درباره وقایع آینده دقیق و بدون اشتباه انجام شود. وقتی اندرتون متوجه می شود که به عنوان قاتل آینده کسی که اصلا نمی شناسد معرفی خواهد شده، مجبور می شود از دست همکاران خود فرار کرده و در عین حال هویت قربانی آینده خود را مشخص کند در حالی که فقط ۳۶ ساعت فرصت دارد. او یکی از پیشگوها را می دزدد و کم کم به این نتیجه می رسد که برایش پاپوش دوخته اند. اندرتن در پی جستجوهایش به طرزی اجتناب ناپذیر به همان مکانی کشیده می شود که قرار است قتل در آن اتفاق بیفتد …
دو پیرمرد بیمار از مرکز بیماران سرطانی می گریزند و يک سفر جاده ای را آغاز می کنند، با لیستی از کارهایی که دوست دارند قبل از مرگشان انجام دهند...
قسمت دوم فیلم ابر قهرمانی « کاپیتان امریکا » که داستان آن در زمان حال و بعد از ماجراهای فیلم « انتقام جویان » می باشد درباره استیو راجرز است در حال تطبیق خود با دنیای امروزی است و این در حالی است که باید خود را آماده نبرد با تهدیدی از دوران گذشته خود کند، ماموری از شوروی سابق به نام سرباز زمستانی...