جوایز : 4 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 48 جایزه و نامزد دریافت 55 جایزه دیگر.
دیوید کیت لینچ (به انگلیسی: David Keith Lynch) (زادۀ ۲۰ ژانویه ۱۹۴۶ در ایالت مونتانا) کارگردان معاصر آمریکایی است.
اگر چه فیلمهای لینچ موفقیت بزرگی در گیشه کسب نکردهاند، ولی همیشه محبوب منتقدان و فیلمدوستان بودهاند. در سال ۲۰۰۳ در یک نظر سنجی که از منتقدان فیلم در سراسر دنیا توسط روزنامه گاردین انجام گرفت، دیوید لینچ به عنوان بزرگترین فیلمساز زندۀ دنیا برگزیده شد. فیلمهای وی پر است از نمادهای سورئالیستی، سکانسهای رویاگونه و نظایر آن. وی در نقاشی و مجسمهسازی و موسیقی نیز آثاری دارد.
لینچ در خانوادهای از طبقه متوسط در میزولا، مونتانا زاده شد، بیشتر دوران کودکی وی در مسافرت در ایالات متحده سپری شد تا زمانی که برای تحصیل نقاشی به آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا در فیلادلفیا رفت و در آنجا به ساختن فیلمهای کوتاه روی آورد. وی سپس به لس آنجلس رفت و در آنجا اولین فیلم بلند خود کلهپاککن، اثری سوررئال در ژانر ترسناک را ساخت که به فیلمی کالت بدل گشت.
بازيگري به نام «نيکي گريس» (درن) دل باخته ي بازيگر مرد نقش مقابل خود، «دون برک» (تروکس) در فيلم جديدش مي شود. پس از چندي «گريس» در مي يابد که زندگي او بر طبق وقايع فيلمي که در آن بازي مي کند، پيش مي رود...
زنی با موهای مشکی (لورا هرینگ) در جاده ای از تصادف ماشین جان سالم بدر می برد و دچار فراموشی می شود. او در خانه ای در جاده ی مالهالند لس آنجلس پنهان می شود. «بتی» (نائومی واتس) از اونتاریوی کانادا برای بازیگر شدن به خانه ی عمه اش در لس آنجلس میاید و به زن مو مشکی بر میخورد و او را در پیدا کردن هویتش کمک می کند. تا جایی که این دو به باشگاهی موسوم به “باشگاه سکوت” میروند و در آنجاست که می فهمند هیچ چیز آنگونه که بنظر میرسد نیست...
«آلوین ری استریت» (فارنزوورت)، پیرمرد هفتاد و سه ساله ای اهل لورنز ایالت آیوا، وقتی می فهمد برادرش (استنتن) در بستر مرگ است، می خواهد برای آخرین بار او را ببیند. اما چشم هایش ضعیف تر از آن است که بتواند رانندگی کند. سرانجام «آلوین» با یک جور ماشین چمن زنی سفر خود را آغاز می کند.
یک نوازنده ساكسيفوني بنام «فرد مادیسون» در آیفون خانه اش میشنود که "دیک لورنت مرده است". این پیام در ابتدا برای او بی مفهوم است. روزی همسرش بستهای حاوی یک کاست ویدئو در جلو خانه پیدا میکند، وقتی با هم به تماشای آن مینشینند نمای بیرونی خانه خود را مبینند. آن دو حدس میزنند که فیلم را یک بنگاه معاملات ملکی فرستاده است. بعدتر فیلمی دیگر پیدا میکنند که اینبار علاوه بر نمای بیرون، وارد خانه شده و آنها را خوابیده در اتاق خواب نشان میدهد. نگران از این موضوع، به پلیس آگاهی میدهند. ماموران پلیس ناتوان از حل معما از آنها می خواهند ضریب امنیتی خانه را بالاتر ببرند...
از 40 کارگردان بین المللی درخواست می شود با استفاده از اولین دوربین فیلمبرداری که توسط "برادران لومیر" ساخته شده و تحت شرایطی شبیه به سال 1985 فیلمی کوتاه بسازند...
اعضای یک خانواده ناسالم خوناشام پس از مرگ پدرشان تلاش می کنند با یکدیگر کنار بیایند. در این بین آنها توسط "دکتر ون هلسینگ" و برادر زاده اش تعقیب می شوند و...
وقتی جسد پیشخدمتی به نام «ترزا» (گیدلی) در ایالت واشینگتن پیدا می شود و FBI، مأمور ویژه اش، «چستر دزموند» (آیزاک) و همکار جوانش، «سام استنلی» (ساترلند) را برای تحقیق به آن جا می فرستد.
جایی میان کارولاینای شمالی و جنوبی. «سیلر ریپلی» جلوی چشم های محبوبه اش، «لولا»، مردی را که با چاقو به او حمله کرده، می کشد و به زندان می افتد. اما بیست و دو ماه و هجده روز بعد که آزاد می شود «لولا» با این که مادرش «ماری یتا» ملاقات آن دو را ممنوع کرده، به دیدنش می رود. عشاق از شهر می روند و به سوی نیو اورلیانز به راه می افتند..
این فیلم به زندگی تلخ جوزف مریک پرداخته و زندگی سخت این مرد انگلیسی را به تصویر می کشد. جوزف مریک در انگلستان بدنیا آمد چند سال اول زندگی او مثل دیگر بچه ها سپری شد اما پس از این دوره کوتاه بود که بیماری عجیبی به جانش افتاد، پوستش ضخیم تر و ناصاف شد و برآمدگی هایی بر روی بدنش ایجاد شد، در این زمان خانواده و اطرافیان او را ترد کردند و جوزف به مرد فیل نما معروف شد...
«هنری اسپنسر» سعی دارد از سر و صداهای محیط صنعتی و کارخانه های اطرافش، دوست دختر همیشه خشمگین اش، و هیمنطور صدای جیغ فرزند عجیب و غریبش که به تازگی بدنیا آمده، جان سالم بدر ببرد...
کشف یک گوش بریده شده انسان در یک مزرعه ، یک جوان را در تحقیقات مربوط به یک خواننده زیبا و مرموز کلوپ شبانه و گروهی از جنایتکاران سایکوپات که فرزند او را ربوده اند ، هدایت می کند...
داستان با قتل دختری به نام لاورا پالمر که در شهر آرام توین پیکس زندگی می کند آغاز می شود. اهالی این شهر از این قتل شگفت زده می شوند و کلانتر شهر از دال کوپر کار آگاه FBI برای کشف راز قتل کمک می خواهد، وقتی کوپر تحقیقات خود را برای پیدا کردن قاتل آن دختر آغاز می کند به مسائل مشکوکی بر خورد می کند و اینطور بنظر می رسد همه اهالی رازی را از او مخفی می کنند که او می بایست این راز را کشف کند...
ماجرای داستان این سریال بعد از 25 سال از سر گرفته می شود که ساکنان یک شهر عجیبغریب (در شمالغربی کشور) در این فکر هستند که چگونه ملکه مراسم آغاز سال تحصیلی آن ها به قتل رسیده است، حال همه در تلاش برای کشف ابعاد مختلف این قتل مرموز هستند...