در سال 1986، در شمال کالیفرنیا، زیتون اویل به همراه برادرش کاستور و دوستانشان، برای تماشای بارش شهابی و دنبالهدار هالی به سفری کمپینگی میروند. اما شب هنگام، شهاب سنگی، ملوان زبل را به ماشین کشتاری بیرحم و غیرقابل مهار تبدیل میکند و شبشان به وحشت بدل میشود.
"موندِین" یک سایبورگ است که سعی دارد خود را به عنوان یک انسان جا بزند، تا اینکه سازندهاش با ایدههای جدید برمیگردد و او را مجبور میکند که هویت واقعی خود را فاش کند.
داستان حول محور یک گروه از افراد میچرخد که هر کدام رازهای پنهانی دارند. آنا و مایک به عنوان یک زوج، همراه با پل و سلینا، درگیر ماجرایی پیچیده میشوند. ورود یک گروه مرموز که از این رازها آگاه است، زندگی آرام آنها را به هم ریخته و آنها را در موقعیتی پر از اضطراب و سوال قرار میدهد.
انسان ها در رویایی راحت زندگی می کنند که تکرار می شود و رویا را کنترل می کنند. آنها هم زمانی انسان بودند. برخی از انسان ها بیدار می شوند،اما بیشترشان بیدار نمی شوند. دانیل از خواب بیدار می شود و به او گفته می شود که همه چیز می تواند متفاوت باشد...
مردی که به اشتباه به قتل همسرش متهم شده است، پس از آزادی از زندان، تلاش می کند تا بیگناهی خود را ثابت کند. او با یک وکیل جوان همکاری می کند تا حقیقت را کشف کند...
یک ژنرال چهار ستارهی موفق و کاریزماتیک به نام "گلن مکماهون" (برد پیت) فرماندهی نیروهای ناتو در افغانستان را بر عهده میگیرد، اما تبدیل به طمعهی یک روزنامه نگار افشاگر میشود...
داستان فیلم در سال 1926 با ورود “نیوت اسکمندر” به کنگره سحر و جادوی ایالات متحده برای نشستی مهم آغاز می شود. فرار موجودات جادویی خطرناک از یک کیف جادویی گسترش یافته که خانه و محل نگهداری آن ها به شمار می رفت. موضوع این نشست مهم، شالوده اصلی داستان را تشکیل می دهد. این اتفاق روابط میان جادوگران و انسانها را در موقعیت خطرناکی قرار می دهد...
یک قاچاقچی انسان پس از خروج از زندان به دلیل تشخیص تومور مغزی، تلاش میکند با نجات یک دختر جوان از قاچاقچیان، برای جبران خطاهای گذشتهاش، به خودش و دنیای پیرامونش کمک کند...