پدری به خانه بر می گردد به امید اینکه با دخترش "مگی" ارتباط برقرار کند. امادختر او ربوده شده و این اتفاق خانواده آنها را وادار می کند با هم همکاری کنند تا او را بازگردانند...
یک دزد بدنام و گروه جدیدش که از زندان آزاد شده اند ، دست به یک دزدی درخشان می زنند، اما زمانی که متوجه می شوند پول علامت گذاری شده است، با یک مامور فاسد FBI درگیر می شوند...
در سال 2050، زمین در معرض یک خطر زیست محیطی فاجعه آمیز قرار گرفته و قرار است گروهی از ساکنان کره ی زمین به مریخ بروند و در آن جا به حیات خود ادامه دهند. اما ایرادی غیرمنتظره در روند پروژه به وجود می آید و «کیت بومن» (ماس) مأمور می شود تا هم راه یک فضانورد دیگر و دو دانشمند فضایی مشکل را حل کند…….
در حالي که «رامسس» خود را براي تصاحب تاج و تخت آماده مي کند، برادرش «موسي» بي قيد و بي تفاوت، روزگار مي گذارند تا آن که به رمز و راز واقعي گذشته اش پي مي برد؛ اين که از قوم بني اسراييل است و در شيرخوارگي او را در سبدي جاي داده اند. و به رودخانه سپرده اند تا از قتل عام جان سالم به در ببرد.
پسر بچه اي که در يک مدرسه ي مذهبي محل نگه داري کودکان بي سرپرست زندگي مي کند، با مطالعه ي ماجراهاي «سايمن جادوگر»، نام «سايمن تمپلار» را براي خود بر مي گزيند. سال ها بعد، «تمپلار» (کيلمر)، ملقب به «سينت»، يک سارق حرفه اي اطلاعات محرمانه است....
سرهنگ «جان هنري پاترسن» (کيلمر) براي احداث خط آهن به آفريقا مي رود. با پيدا شدن يک شير آدم خوار، کار به مشکل بر مي خورد، اما «پاترسن» تله اي براي شير مي گذارد و او را مي کشد. دو ماه بعد روند ساختن پل به خوبي پيش مي رود. اما سر و کله ي دو شير درنده ي ديگر که بسيار خطرناک هستند، پيدا مي شود. بوميان معتقدند که اين دو شير روح دو هيولا هستند......
در سال 2010،دکتر "مورئا" با موفقیت دی ان ای انسان را به حیوان پیوند زده و موجودی دورگه به وجود می آورد.اما مانند همیشه همه چیز خوب پیش نرفته و "دیوید تولیس" باید جلوی اتفاقات بد را بگیرد...
«نيل مکالي» (دنيرو)، سارقي است که تخصصش انجام سرقت هاي بزرگ و پرخطر مثل حمله به بانک و وسايل نقليه ي مخصوص حمل و نقل پول و اوراق بهادار است. «وينسنت هانا» (پاچينو) نيز کارآگاهي است لس آنجلسي که مصمم است او را به دام بيندازد...
«بتمن» (وال کیلمر) به کمک یک روانشناس (نیکل کیدمن)، و «رابین»، که یک آکروبات سیرک است، به نبرد با «دو چهره» (تامی لی جنز) و «ریدلر» (جیم کری) می رود...
تومستون آريزونا، سال 1879. «وايات ارپ» (راسل) که به تازگي کار کلانتري داج سيتي را رها کرده، همراه با همسرش، برادرانش، و همسران برادرانش، وارد شهر مي شود. «وايات» تصميم دارد اسلحه را کنار بگذارد و زندگي آرامي را شروع کند، ولي با مزاحمت هاي کابوي ها و ورود «داک هاليدي» (کيلمر) ـ دوست قديم «وايات» ـ به شهر، کار به جدال در اوکي کورال مي کشد...
«کلرنس وورلي» (اسليتر)، فروشنده ي خير اما بي قابليت با دختر مليحي به نام «آلاباما» (آرکت) آشنا و دل باخته اش مي شود. حتي وقتي «کلرنس» مي فهمد که «آلاباما» در واقع از رئيسش پول گرفته تا با او رابطه برقرار کند، باز هم از عشق و علاقه اش به او کاسته نمي شود. «آلاباما» واقعا مايل است با «کلرنس» بماند ولي مطمئن است که رئيسش، «درکسل» (اولدمن) از اين ماجرا زياد خوشحال نخواهد شد...
یک زن که متخصص دزدی از بانک می باشد تازه از زندان آزاد شده که میخواهد مستقل شود و دست از کار خلاف بکشد، اما افسر آزادی مشروط او و همچنین کارفرمای سابقش وی را تحریک می کنند تا دوباره دزدی کند...
«ری لیووی» (کیلمر) مأمور FBI، عهده دار وظیفه ی همکاری با «فرانک کوتل» (شپارد)، مأموری کهنه کار در امور سرخ پوستان در داکوتای جنوبی می شود. او که در ابتدا از اصل و نسب نیمه سرخ پوست خود شرمگین است، آرام آرام و از طریق «مگی ایگل بر» (توسی)، به آیین و رمز و رازهای سرخ پوستان علاقه مند و از مخاصمه جویی های «کوتل» بیزار می شود...
سریالی کمدی، به سبک شرلوک هلمزی و پر از شوخی ها و دیوانگی های خنده دار که می تواند ساعت ها شما را سرگرم کند. اگر دنبال سریالی کمدی و جنایی می گردید این سریال را از دست ندهید.شاون اسپنسر که حافظه ی تصویری، غریضه ی کارآگاهی و دقت بسیار بالایی دارد بعد کمک به پلیس برای حل یک پرونده، متهم به شریک جرم بودن می شود. شاون برای این که به زندان نیفتد و راز خود را برملا نکند ادعا می کند که غیبگو است و با عالم ارواح ارتباط دارد و از این راه اطلاعات خود را به دست می آورد. شاون به همراه بهترین دوستش گاس که فروشنده ی دارو و لوازم پزشکی است، دفتر کارآگاه خصوصی غیبگوی Psych را تاسیس می کند و از آن به بعد در حل پرونده های جنایی به پلیس کمک می کند...