یک خبرنگار که برای نوشتن مقالهای درباره یک تولیدکننده اسباببازی کریسمس مأمور شده است، با یک اسباب بازی ساز جذاب آشنا میشود. این اسباب بازی ساز ، با الهام بخشیدن به او برای جستجوی قلبش، به او کمک میکند تا خوشبختی واقعی را پیدا کند...
زن و شوهری دانشجو تصمیم به ثبت نام در یک آزمون داروی آلرژی میگیرند تا مقداری پول برای تعطیلات بهاره خود به جیب بزنند. بعد از ورود به مرکز تست دارو آنها متوجه میشود دو هفته اقامتشان در آنجا قرار است بسیار دردناک باشد و باید به فکر راه چاره ای باشند ...
آلیس پس از اینکه به طور اتفاقی باعث افتادن بهترین دوستش از سقف شد، دچار و عذاب وجدان می شود. او دچار کابوس وحشتناکی از مواد مخدر و جرم و جنایت می شود که منجر به نابودی ذهنش می گردد...
گروهی توریست که به یکی از مردابهای نیواورلئان رفته اند،در طبیعت گم شده و سرگردان می شوند.اما شبی که قرار بود برای آنها مملو از شادی و تفریح باشد تبدیل به کابوسی وحشتناک می شود...
مکس پترسون که نصاب سرورهای امنیتی است با پست یک گوشی موبایل از شخصی ناشناس دریافت میکند و مسیج های برای او می آید که علاوه بر نجان جانش، او را در کازینو نیز برنده میکند. مدیر امنیتی کازینو جان رید به او مشکوک شده و قصد دستگیری او را داد که یک مامور FBA بنام گرنت پیش دستی میکند. تحقیقات FBA به این نتیجه میرسد که مسیج ها از سرویس امنت NSA که یک برنامه بنام اچلون است ارسال میشود. جان رید که سابقا جزء FBA بوده قصد دارد به کمک گرنت مشکل را حل کند اما اچلون …
یک روزنامه نگار،به صورت پنهانی مرد تارجری به نام هریسون هیل را به عنوان مظنون قتل دوست دوران کودکی اش مورد تعقیب قرار میدهد؛او با وانمود کردن به عنوان دستیار موقت هریسون هیل وارد یک بازی موش گربه ی آنلاین میشود...
وکاس و ناثان اسکات، دو برادر ناتنی، در شهر کوچک و پرهیاهوی تری هیل، کارولینای شمالی، زندگی میکنند. آنها در زمین بسکتبال و در میان دوستانشان با هم رقابت میکنند و گاهی اوقات با هم اختلاف نظر دارند.
سریال درباره “جک پارسونز” مهندس موشک، شیمیدان و جادوگر شریعت تلمایی است. او در گسترش موشک نقش بسیار مهمی داشت و اولین کسی بود که از سوخت جامد به عنوان سوخت موشک استفاده کرد. او با دانشگاه کالتک کالیفرنیای آمریکا در ارتباط بود و یکی از کسانی بود که در تاسیس آزمایشگاه موشکی جت و کمپانی مهندسی آیروجت نقش اساسی داشت.
این سریال داستان دو دختر جوان رو مطرح میکنه که متوجه میشن به طور تصادفی هنگام به دنیا اومدن با هم دیگه عوض شدن. “بی کنیش” در خانواده ای ثروتمند به همرا دو والدین و دو برادرش بزرگ شده و در مقابل “دافنه واسکوئز” که قدرت شنوایی خودش رو در بچگی به دلیل مننژیت از دست داده به همراه تنها مادرش و در محیطی فقیرانه بزرگ شده است . داستان وقتی دراماتیک میشود که دو خانواده همدیگه رو ملاقات میکنند و بر سر این که چه جوری به خاطر دخترا باهم زندگی کنن جر و بحث میکنند …