"جیسون لیر" به تازگی از همسر خود جدا شده و به همراه پدربزرگ و پسرش زندگی می کند.او یک بانکدار حساس است که می لنگد.پدربزرگش "هنری" که یک باستان شناس است قصد دارد خانواده را به یک سفر ببرد.اما وقتی "ترنر" پدر "جیسون" و پسرش پس از سالها غیبت خود را نشان می دهد،نقشه های او به هم می ریزد...
الکس دوباره شلیک میکند. او باید مردی را بکشد، اما به هدف درستی شلیک نمیکند . بهای سنگینی سرش گذاشته میشود، بنابراین شکارچیان حرفهای به سراغش میآیند. او فقط میتواند بنشیند و منتظر کمک دوستش بماند...
دولت روسیه سقوط کرده است. در این میان هرج و مرج، شورش و مبارزه برای قدرت آغاز شده است و یک سلاح وحشتناک از بین رفته است. میکروفیفای ویرالن، جوانه مرگبار جنگ سرد، آغاز شده است که ...
الکس برای بار دیگر با مزدوران سایبروگ، در سال هزار و نهصد و نود و هشت در آفریقای شرقی، مبارزه می کند. این بار او متوجه می شود که بیست خواهر ناتنی دارد که در سال دو هزار و هفتاد و هفت منتظرش هستند. فرماندهی مرکزی قصد دستگیری الکس را دارد. آن ها می خواهند الکس را زنده دستگیر کرده و دی اِن اِی او را مورد آزمایش قرار دهند تا ببینند که آیا او از نژاد قدرتمند تری است یا خیر. اما دستگیری الکس کار ساده اس نیست...
داستان واقعی مقطعی از زندگی اسکار شیندلر (لیام نیسون)، سرمایه دار آلمانی در خلال جنگ جهانی دوم است. اسکار شیندلر در ابتدا با استفاده از شرایطی که جنگ فراهم آورده بود، یهودیان را به عنوان کارگر برای کارخانه اش انتخاب میکند تا پول کمتری برای استخدام کارگر داده باشد و درآمد بیشتری بدست آورد. او نیز مانند سران حزب نازی فردی فرصت طلب و اهل عیش و نوش است. او به طور پیوسته در تلاش است تا با سران نازی ارتباط برقرار کند تا در این شرایط بیشترین نفع را ببرد...
افسر افبیآی باب برانت مسئول عملیاتی برای دستگیری آدام سواپ و برادرش جاناتان، مظنونان به بمبگذاری در مرکز مورمون در یوتا است. برادران و خانوادههایشان در مزرعه خود با ذخایر و مهمات کافی برای مقاومت در برابر محاصره دولت پنهان شدهاند. آنها در باورها و اهداف خود متعهد هستند و مصمم هستند برای حقوق خود بایستند...
هاوارد هوگز شروع به ساختن موشکی استثنایی می کند. او با اختراع این موشک ما فوق تصور تبدیل به یک ابر قهرمان می شود. او برای پرواز دادن این موشک کارهای بسیاری انجام داده اما در عوض تلاشش به ثمر نشسته است...
سه بازیگر بیکار یک دعوتنامه به دهکده ی کوچکی در مکزیک را می پذیرند تا نقش سه قهرمان افسانه ای آن ها را بازی کنند. اما نمی دانند که قضیه تنها به نمایش ختم نمی شود...