» اسمايلر گروگان « ( دورانته) با ماشين از بالاى صخرهاى سقوط می كند و سرنشينان چهار اتومبيل شاهد اين تصادفاند. » اسمايلر « پيش از مرگ به آنان می گويد كه 350 هزار دلار از پولهاى مسروقه اش را زير « W بزرگ « پارك ايالتى ساحل سانتا رزيتا پنهان كرده است. حالا چهار اتومبيل به طور جداگانه به طرف سانتا رزيتا به راه می افتند...
والتر گولیک بعد از اتمام سربازی اش به عنوان مربی یک باشگاه ورزشی مشغول به کار میشود ولی مدیر آنجا فکر میکند که والتر پتانسیل تبدیل شدن به یک قهرمان ملی را دارد...
» جک برنز « ( داگلاس ) کابوى تنها به آلبوکرکى مى آید تا دوستان قدیمى اش، » پل « ( کین ) و » جرى باندى « ( رولندز ) را ببیند. » جرى « به او مى گوید که شوهرش به جرم کمک به ورود غیرقانونى مکزیکى ها به خاک آمریکا زندانى شده است. » جک « براى رفتن به زندان و کمک به » پل «، عمدا دعوایى در کافه به راه مى اندازد. اما در زندان مى فهمد که » پل « قصد دارد محکومیت کوتاهش را بگذراند...
در سال 1897 نیویورک "رز" و دوست سابقش "مُلی" درگیر فروش فولاد می شوند. هنگامی که آنها مشغول این کار هستند ترغیب به انجام پروژه خطرناکتر در فروش می شوند اما...
در دهه 1950 در آریزونا، دختر سفید پوست آماندا لارنس با مهندس معدن نیمه آپاچی جاناتان دارتلند ازدواج می کند که رویای یافتن طلا در یک معدن قدیمی متروکه آپاچی را در سر می پروراند...
فرانسه سال 1640. "سیرانو" شمشیر زن و شاعری با بینی مضحک، با ناامیدی عاشق "روکسان" زیبا است اما او در عوض اعتراف می کند عاشق "کریستین" خوش چهره است. این مقابله نتایج تراژیکی به بار می آورد و...
زورو همیشه نقابی سیاه به صورت داشت و شنل می پوشید ، به داد مردم فقیر می رسید و حق انان را از حاکم سنگدل و گروهبان گارسیا ی بزدل می گرفت ! و وقتی دخل یکی آدم بد ها را می آورد ، با سه ضربه شمشیر حرف Z را روی او حک می کرد! زورو (Zorro) شخصیتی داستانی است که جانستون مک کالی در سال ۱۹۱۹ خلق کرد، زورو که در زبان اسپانیایی معنای روباه دارد …
سریالِ "غرب وحشی" داستانِ دو مامور مخفی "جیمز تی وست" و آرتموس گوردون" می باشد ، آن ها مامور هستند تا از هر خطری که جانه رئیس جمهور را تهدید میکند ، جلوگیری کنند و ...
جورج گریگ که فرمانده یک سفینه فضایی است به دست نیرو که از سیاره ای دیگر آمده نابود می شود همانروز از وی بچه ای به دنیا می آید که نامش را جیمز می گذارند جیمز وقتی بزرگ می شود به خدمت سفینه فضایی در می آید تا جای پدر را بگیرد از آن طرف نیرو با ماده ای که اختراع کرده سیاره ای را نابود می کند و اکنون قصد دارد با همان ماده به جنگ زمین بیاید اما سفینه اینتر پرایز که جیمز نیز در آن است قصد دارد جلوی این کار را بگیرد...