داستان این کارتن در سال ۲۰۲۷ روایت می شود . یکسال پس از پایان جنگ جهانی چهارم در شهر نیویورک بمب هسته ای یافت شده که از بقایای جنگ میباشد . آرماکی شخصیت اصلی داستان مامور بررسی این موضوع میشود و تلاش دارد تا این بمب را پیدا کند و افرادی که با این جریان در تماسند را دستگیر کند اما ….
"هیتومی کانزاکی"، دانش آموز مقطع دبیرستان ناامید و محزون است و آرزو میکند که از روی دنیا ناپدید شود. آرزوی او به گوش "گایا"، شخصی از یک دنیای متفاوت میرسد. "هیتومی" بطرز جادویی به آن دنیا منتقل میشود و...
داستان در اروپا در سال قبل از میلاد اتفاق می افتد. 2017. یک واحد Knightmare که از پسران و دختران منطقه یازده تشکیل شده است، به یک عملیات نظامی با احتمال 5٪ زنده ماندن پرتاب می شوند. آنها باید یک واحد متحد را که در جبهه جنگ اروپا باقی مانده اند، نجات دهند.
ماجراجوییهای سه دختر معمولی را دنبال کنید، زیرا آنها مهمترین درسهای خود را به سختی میآموزند. در همین حال، یک پروفسور جیبی زندگی را برای رباتی که فقط میخواهد عادی باشد، دشوار میکند.
«هاناکو-سان، هاناکو-سان... تو اونجایی؟» در آکادمی کامومه، شایعات زیادی درمورد هفت راز مدرسه وجود دارد که یکی از آنها هاناکو- سان است. گفته میشود که او سومین اتاق دستشویی در طبقهی سوم ساختمان قدیمی مدرسه را اشغال میکند.نِنه یاشیرو، یک دختر دبیرستانی عاشق چیزهای اسرارآمیز و رمزآلود که رویای چیزهای عاشقانه را دارد، به این دستشویی جن زده قدم میگذارد … اما هاناکو-سانـی که او ملاقات میکند اصلاً آن هاناکو-سانـی نیست که او تصورش را میکرد! هاناکو-سانـه آکادمی کامومه... یک پسر است!
تو این داستان کمدی عاشقانه که گاهی هم جدی میشه و تو یه مدرسه جادویی جریان داره، زندگی آرتا کاسوگا (Arata Kasuga) با یه اتفاق عجیب به اسم "پدیده فروپاشی" (Collapse Phenomenon) کاملاً به هم میریزه. این اتفاق دنیا رو نابود میکنه و دخترعموی آرتا، هیجیری کاسوگا (Hijiri Kasuga)، رو به یه دنیای دیگه میبره. برای درست کردن این پدیده فروپاشی و برگردوندن هیجیری، آرتا میره به آکادمی رویال بیبلیا (Royal Biblia Academy). اونجا هفت تا دختر خوشگل جادوگر به اسم ترینیتی سِوِن (Trinity Seven) منتظرشن.
کوبایاشی سان یه خانوم تنهاست که توی یه آپارتمون یه زندگی کارمندی ساده و چرت و بی خودی داره. روزها همینطور در پی هم در میگذرند تا اینکه یهویی یکی ظاهر میشه که اصرار به زندگی کردن با اونُ داره! حالا این “یکی” چه مرگشه؟ چی میگه؟ ظاهرا کوبایاشی سانِ قصه ما جونشون رو نجات داده و ایشون هم قصد جبران این موهم رو دارند. “یکی” داستان ما هر کاری برای کوبایاشی سان از دستش بر میاد انجام میده ، ولی خب همه چیز طبق برنامه پیش نمیره… تا هنوز یادم نرفته بگم که همون “یکی” قصه ما هم یه تختهش کمه و هم یه اژدهاست که به شکل آدم در اومده! اینجاست که زندگی ساده و چرت خانوم ما دست خوش تغییراتی شگرف میشه…
داستان در زمان جنگ در اروپای غربی روایت میشود. النور «الن» ورتالیا، یکی از ونادیسهای ژکتی، رهبری نبرد را در بروونه بر عهده دارد. ونادیسها که هر کدام سلاحی قدرتمند از اژدها دریافت کردهاند، بر هفت قلمرو حکومت میکنند و قدرتشان وحشت و ترس را در دل دشمنانشان میاندازد. تیگر، تیرانداز جوانی در خدمت کشور بروونه، قدرت ونادیس را پس از شکست در میدان نبرد توسط الن از نزدیک تجربه میکند. الن با دیدن مهارتهای تیگر، جان او را نجات میدهد، اما در عوض، او را به خدمت خود در میآورد.
جمینار دنیایی در حال جنگ است. کنشی ماساکی از دنیایی دیگر به جمینار احضار میشود. او باید در این دنیای پر از خطر به دنبال راهی برای بازگشت به خانه باشد.
در سال 2072، به نظر میرسد که مشکلات انرژی جهان با شبکهای از القاگرهای میدان الکتریکی بینبعدی—«سیمپیچها»—که انرژی را از منبعی به ظاهر نامحدود استخراج میکنند، حل شده است. آن منبع، بعد W است، یک صفحه چهارم که فراتر از ابعاد X، Y و Z وجود دارد. در این دنیا، سیمپیچهای غیررسمی «غیرقانونی» قدرتهایی دارند که پلیس نمیتواند امیدی به مقابله با آن داشته باشد. برخورد با این سیمپیچها کار مرد بازپسگیر سیمپیچنفرتانگیز، کیوما است، که برخورد او با اندروید سیمپیچ منحصربهفرد، میرا، منجر به ایجاد یک مشارکت بیمیلانه بین این دو میشود.
پس دقیقاً چه اتفاقی میافتد وقتی هاچیمان هیکیگایا، یک دانشآموز دبیرستانی منزوی که هیچ دوستی ندارد، به دوست پیدا کردن علاقهای ندارد و باور دارد که تجربههای دبیرستانی عالی که همه معمولاً دربارهشان حرف میزنند، یا وهم هستند یا دروغ محض، توسط یک عضو خیر هیئت علمی مجبور میشود به باشگاه “خدمات داوطلبانه” که فقط یک عضو دارد، یعنی یوکینو یوکینوشیتا، بپیوندد؟ یوکینو کسی است که باهوش و جذاب است و به طور کلی فکر میکند که همه در مدرسهاش از او پایینتر هستند.
این انیمه در یک دبیرستان خصوصی رخ می دهد که در آن مفهوم “نجات دهندگان” وجود دارد. آنها به عنوان افرادی شناخته می شوند که خاطرات بیدار شده از زندگی های گذشته خود را دارند. داستان پسر جوانی به نام موروها هایمورا را روایت می کند که به این دبیرستان خصوصی می آید. در مدرسه، دو نوع انسان وجود دارد: نجات دهندگان، که با استفاده از سلاح ها و تکنیک های به دست آمده از قدرت های پورانا در بدن خود با دشمنان مبارزه می کنند، و کوروما، که با استفاده از جادو برای کنترل قدرت های مانا که فیزیک را فراتر می رود، دشمنان را از بین می برند. موروها هایمورا اولین فردی است که زندگی های گذشته هر دو شیروگان و کوروما را دارد.
پس از پایان داستان کاردکپتور ساکورا، ساکورا کینوموتو با دوستان و دوست پسر جدیدش سیائوران، که به تازگی به شهر تومودا بازگشته است، وارد مقطع راهنمایی میشود. در یک خواب عجیب، چهرهای پنهان را میبیند و بعد از بیدار شدن، متوجه میشود که تمام کارتهای سحرآمیزش خالی و ناتوان شدهاند. برای حل این معما، ساکورا با همراهی دوستان و حافظان خود، کروبروس و یوئه، به دنبال کارتهای شفافی میرود که با کلید و جادوی جدید و قویتری میتوان آنها را گرفت.
یامادا یک دختر ۱۵ ساله است که به تازگی به دبیرستان تاکازا آمده است. او به خاطر زیباییش به راحتی قابل تشخیص است هر چند با بدن خود راحت نیست و فکر می کند پایین تنه اش عجیب است. آرزوی اصلی او دوست شدن با ۱۰۰ نفر است هر چند می ترسه که آنها او را به خاطر بدن عجیبش مسخره کنند. او با یکی به نام کسودا تاکاشی اشنا می شود که سعی می کند این مشکل را برای او حل کند. تنها مشکلی که الان مقابل روی یامادا است این است که او هیچ چیز از...
یه روز ساکوراکوجی سوار بر اتوبوس آدمایی رو میبینه که زنده زنده با یه آتش آبی رنگ میسوزن و پسری همسن و سال خودش بدون اینکه آسیب ببینه بالاسرشون ایستاده. روز بعد به همون محل برمیگرده اما هیچ اثری از اجساد یا مدارکی دال بر وقوع قتل پیدا نمیکنه غیر از یه آتش کوچک. بعد از اون ساکورا به کلاسش میره و متوجه میشه که اوگامی رِی، دانش آموز انتقالی جدید، که فقط به دست چپش دستکشی سیاهرنگ پوشیده، دقیقا شبیه پسریه که روز قبل دیده بود. اوگامی یه کُد شکن ـه. ظاهرا یه قاتل خونسرده که از آرمان ” چشم در برابر چشم” برای “شر در برابر شر” پیروی میکنه. ساکوراکوجی با اعتقاد به اینکه کشتن درست نیست، سعی میکنه جلوی اوگامی رو بگیره و به قلب یخی اون پسر نفوذ کنه.
محله آکیهابارا محل برگزاری مسابقاتی عجیب است؛ جایی که بازیکنان باید با خون آشام ها مبارزه کنند و با پاره کردن لباس های خون آشام ها، آنها را در معرض نور آفتاب قرار بدهند
پروفسور کوچولو اما با مسئولیتی بزرگ به عنوان مدرس در دربار سلطنتی پادشاه گرانزریچ آغاز به کار می کنه. هر یک از چهار شاهزاده ای که قراره تحت تدریس این استاد کوچولو قرار بگیرن شخصیت متفاوتی دارن ، حالا باید دید که این معلو کوچولو می تونه با چهار شاهزاده ها و شخصیت های متفاوتشون کنار بیاد یا نه ؟
داستان زندگی یک سنتار (موجودى كه بالاتنه ای انسان دارد و بدن و چهار پایش اسب است.) هیمه یه دختر سنتور خجالتی و نازه. توی دنیای اون همه موجودات افسانهای هستن و همه همکلاسیاش گوش و دم و بال و اعضای قابل روییت افسانهای دارن. جدا از این بخشهای افسانهای، هیمه و دوستاش به نظر میاد یه زندگی مدرسهای شاد و عادی دارن!
هیوری با ثبت نام در دبیرستان ساکوراگائوکا توکیو، زادگاهش را ترک کرد تا به دنبال اشتیاق، دو و میدانی خود برود. او که به دنبال شغل پاره وقت در توکیو بود، به عنوان یک مدیر شاگرد برای همکلاسی هایش (و اعضای LIP×LIP) یوجیرو سامیا و آیزو شیباساکی کار کرد. داستان حول محور بلوغ هیوری (در حالی که او در مدرسه، زندگی فوق برنامه و مدیریت بازی می کند) و LIP×LIP (در حالی که آنها روی صحنه می درخشند) می چرخد.
یک افسانه شهری وجود دارد که از شینیگامی می گوید که می تواند مردم را از رنجی که می کشند رها کند. این "فرشته مرگ حقیقت دارند.وقتی در آکادمی شینیو تعداد زیادی ناپدید شدن ، پلیس و اعضای هیئت علمی تصور می کنند که کار او است و...
داستان در دورهای رخ میدهد که بشریت توسط حشرات جادویی از روی سطح زمین فرار میکنند و اکنون در جزایر آسمانی واقع در هوا زندگی میکنند. اینجا بود که جادوگر جنگجوی هوا به وجود آمد. کاناتا آگه(اِیجی) مرد جوانیست که در یکی از این جزایر به نام “میسوتوگان” زندگی میکند و قبلا به عنوان “استاد شمشیرزنی سیاه”، ستارهی تیم ویژهی S128 شناخته میشد. اما اکنون لقبش ” خیانتکار تیم ویژه” است. روزی، به عنوان راهنمای E601، تیمی که متحمل ۱۰ بار پیاپی شکست بوده، انتخاب میشود.E601 شامل سه دختر است : Misora Whitale، Lecty Eisenach و Rico Flamelکه کمی عجیب هستند.
یک دانش آموز بسیار تنبل در مدرسه سلطنتی جادوگری در امپراطوری Roland است. یک روز امپراطوری Roland به جنگ با یکی از کشورهای همسایه بنام Estaboole میرود. او تمام همکلاسیهایش را در یک مبارزه از دست میدهد و تنها میتواند دو عدد از بهترین دوستانش را نجات دهد به نام های Keifer Knolles و Sion Astal. بعد از جنگ Ryner به دستور Sion Astal که حالا پادشاه Roland است به سفری برای پیدا کردن مبارز افسانه ای (Legendary Hero) میرود. او میفهمد که یک نفرین و بلای مرگبار در حال پخش شدن در سراسر قاره است.