یک استاد ماهر در جعل آثار هنری به همراه شریکی که کارشناس خبرهای در تایید اصالت آثار هنری است، به ثروت هنگفتی دست یافتهاند. یک دلال هنر که به راز این دو پی برده است، با شرط جعل چند اثر هنری نایاب که در جنگ جهانی دوم گم شدهاند، حاضر به افشای ماجرا نمیشود.
واشينگتن. «چنس» (سلرز)، مرد ميان سال بي سواد و نادان، مدتهاست که عنوان باغبان در خانه ي ارباب پيرش زندگي مي کند و تنها از طريق تلويزيون با دنياي خارج ارتباط دارد. پس از مرگ پيرمرد، او مجبور به ترک خانه مي شود و خيلي زود به خانه ي سياستمدار ثروتمندي به نام «بنجامين راند» (داگلاس) راه پيدا مي کند...
"لاورنس دل" ژنرال خائن نیروی هوایی آمریکا از زندان ارتش فرار کرده و کنترل یکی از سیلوهای نزدیک به مونتانا را تحت کنترل خود می گیرد."دل" تهدید می کند اگر رئیس جمهور جزئیات دیداری که درست پس از آغاز جنگ ویتنام بین او و مشاوران رئیس جمهور انجام شده را فاش نکند،جنگ جهانی سوم را آغاز خواهد کرد...
اعضای حزب دموکرات شاخه ی کالیفرنیا در پی فردی هستند که بتواند با نامزد سناتوری حزب جمهوری خواه، «کراکر جارمن» (پورتر) رقابت کند. آنان بالاخره «بیل مکی» (ردفورد)، وکیل جوان و پسر فرماندار سابق را انتخاب می کنند…
اگنس، یک دختر نوجوان تنها و پدرش، با یک محکوم فراری به نام یوسف که به مزرعهشان آمده، دوست می شوند. اما زمانی که یوسف به اگنس علاقه مند میشوند، پدر اگنس او را تهدید می کند و...
در سال ۱۹۴۴ در یکی از جزیره های انگلیس تعداد زیادی سرباز آمریکایی حاضر بودند یکی از آنها بنام چارلی مدیسون در این جزیره عاشق زنی انگلیسی می شود در همین حال از طرف فرمانده اش ماموریتی بی معنی و خطرناک دریافت می کند...
«هومر» (داگلاس) گلهدار پير در ادارهى امور مزرعه ى خود دچار مشكل است و «هاد» (نيومن)، پسر بی بند و بارش، به جاى كمك به او به دنبال نوش خوارى و زنان است...
"بیلی" ملوانی ساده لوح و بیگناه است که در سال 1797 در نیروی دریایی بریتانیا خدمت می کند.وقتی ناخدای دیوانه کشتی به قتل می رسد،او متهم شده و محاکمه می شود...
"جیم" و "موریل" در آپارتمانی کوچک زندگی می کنند.آنها تصمیم می گیرند به اطراف شهر نقل مکان کرده و خانه ای برای خودشان میخرند و در آن زندگی کنند اما همه چیز به همین راحتی نیست...
بیوهای و مردی که شوهرش او را در جنگ جهانی دوم نجات داده بود یکدیگر را ملاقات میکنند. مرد تلاش میکند زن را متقاعد کند که قربانی کردن ضروری است اما مشکلاتش آنقدرها نیز آسان نیست...
« جیل » ( اوبرون ) و « لرى بیکر » ( داگلاس ) زوج ظاهرا خوشبختى هستند که شش سال است با هم زندگى مىکنند. اما « جیل » در گفت و گو با یک روانکاو در مىیابد که سکسکه هاى مزاحمش دلیل روانى دارند و او ناخودآگاه ، از زندگى زناشویىاش راضى نیست...
« نينوچكا » ( گاربو ) مأمور سختگير و متعصب حزبى از شوروى به پاريس مىآيد تا سه فرستادهى خاطى قبلى دولت را به وطن بازگرداند. او در برخورد با « كنت لئون دولگا » ( داگلاس ) ، براى نخستين بار لذت دلباختگى و زن بودن را تجربه مىكند.