سه سال پس از وقایع قسمت اول، ادی براک در تلاش است تا با تهیهٔ گزارشی در مورد قاتل زنجیرهای روانی به نام کلتوس کسدی که در انتظار اعدام است، به حرفهٔ روزنامهنگاری خود رونقی دوباره ببخشد...
در فیلم ببخشید که مزاحم شدم در جهانی موازی با دنیای فعلی دلال بازارسیاهی به اسم کازیوس گرین را مشاهده می کنیم که رمز رسیدن به یک موفقیت جهانی را پیدا میکند اما برای رسیدن به خوشبختی باید یک چیز مهم زندگی اش را از دست بدهد
در حالی که اسکات لنگ با ابرقهرمان بودن و پدر بودن دست و پنجه نرم میکند، هوپ ونداین و هنک پیم یک ماموریت اضطراری جدید پیش رویش میگذارند که سبب میشود اَنتمن و واسپ در کنار یکدیگر برای پرده برداشتن از رازهای گذشتهشان بجنگند...
در فیلم ترافیک ، زوجی جوان که آخر هفته به سمت منطقه ای کوهستانی روانه شده اند در راه با یک گروه موتورسوار برخورد می کنند. بریا و جان، تنها در کوهستان، باید از خود در مقابل این گروه دفاع کنند؛ گروهی که برای مخفی نگه داشتن رازهایشان دست به هرکاری می زنند.
یک نوجوان ناامید برای بدست آوردن پول کافی برای نجات مادر بیمار خود ، وارد دنیای خطرناک جنگ های زیرزمینی می شود. او در مواجهه با این رقبای خود می فهمد که از چه چیزی ساخته شده است.
هنگامی که یک ورزشکار "گاوبازی رودیو" وارد یک شهر محدود می شود، درون شهر مشکلاتی پیش می آید. عضو شورای شهر با این تازه وارد به مشکل بر می خورد. هنگامی که دختر عضو شورا عاشق گاوچران می شود، نبرد آنها بسیار شخصی می شود و ...
یک نوجوان سرکش برای پیوند با ریشه های خود راهی یک سفر تابستانی انفرادی می شود، خودش را در دنیایی جدید می یابد و در این سفر درمی یابد که مسئول همه اتفاقات زندگی اش، خودش است ...
هنگامی که یک گروه از دوستان قدیمی برای گذراندن تعطیلات آخر هفته به ناپا می روند تا تولد 50 سالگی دوست خود را جشن بگیرند، اما تنش هایی از گذشته باعث می شود که این جشن به سمت هرج و مرج بزرگی کشیده شود…
ساشا و مارکوس که در دوران کودکی دوستان یکدیگر بودهاند، دست زمانه آنها را به مدت پانزده سال از یکدیگر جدا میسازد. تا اینکه یک روز ساشا مارکوس را در سان فرانسیسکو ملاقات میکند و علارقم گذشت تمامی این سالها هنوز هم برق امید و حال و هوای دوران کودکی در چشمان هر دوی آنها میدرخشد…
اتفاقات فیلم بیست سال قبل از قسمت اول فیلم سینمایی تبدیلشوندگان و در دههی هشتاد میلادی جریان دارد. این فیلم داستان زندگی بامبلبی را در سال ۱۹۸۷ روایت میکند که در گاراج خانهای در شهر کوچکی در ایالت کالیفرنیا پناه میگیرد که ماجراهایی برای او در پی دارد و…
دو هفته پس از خودکشی دختر جوانی به نام هانا، همکلاسیاش کلی جنسن که به او علاقه داشت، جعبهی مرموزی روی ایوان خانه پیدا میکند که ممکن است دلایل خودکشی او را در بر داشته باشد...