دو برادر یتیم در حالی که در میان مردان شرور و سرزمینهای آلوده به ارکها میجنگند، با گروهی از جنگجویان سرکش که در تلاش خطرناک برای شکار اژدها وفاداری میکنند، قرار میگیرند...
«ناخدا باربوسا» (راش) کشتي «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مرواريد سياه» را در اختيار مي گيرد و بعدا به شهر پورت رويال حمله مي برد و «اليزابت سوان» (نايتلي) دختر فرماندار (پرايس) را مي ربايد. «ويل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکي «اليزابت» با «جک» متحد مي شود تا «اليزابت» را نجات دهند و «مرواريد سياه» را دوباره به چنگ آورند. اما نفريني باعث شده «باربوسا» و خدمه اش براي هميشه در پرتو هر نور مهتابي به اسکلت هايي زنده تغيير شکل يابند...
«ديو بازنيک» (سندلر) تاجر خونسرد و آرامي است که پس از يک سلسله سوء تفاهم هاي غريب محکوم مي شود که يک دوره ي روان درماني «مهار کردن خشم» را بگذراند. ديري نگذشته که «ديو» خود را با «دکتر بادي رايدل» (نيکلسن)، روان درمان گري معروف رودررو مي بيند...
مورت، مردی است که با آگاهی از مرگ قریبالوقوع خود، به دنبال یافتن معنا و همراهی در زندگی میگردد. او در این مسیر با چالشهای مختلفی از جمله جدایی از نامزد و تعقیب شدن توسط یک فرد خطرناک روبهرو میشود.
داستان این فیلم دربارهی کاپیتان یک کشتی فضایی به نام ریچارد میباشد که به دنبال گونههای منقرض شده است. اما این طمع او باعث به خطر افتادن کشتی و خدمهی آن میشود و…
داستان فیلم درباره مردی به نام راستی ویتنبرگ است که عضو یگان ویژه ی نیروی دریایی می باشد و در تلاش است تا میان زندگی خانوادگی و زندگی کاریش تعادل ایجاد کند. او هر روز و در حالی که از اختلال استرسی پس از ضایعه روانی رنج می برد، برای حفظ کردن خط میان واقعیت و کابوس هایش مبارزه می کند. راستی خود را وقف تیم و ماموریت خود کرده است و مایل است تا فداکاری نهایی خود را برای برادران همکار و هم تیمی های خود انجام دهد.