داستان در سال 1952 آرکانزاس روی لوک چندلر ده ساله متمرکز است که با پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگش در مزرعه پنبه زندگی می کند. لوک در یک توالی فاجعهبار از وقایع ناشی از شرایط سختی که در آن زندگی میکند، شاهد قتل، عشق، زایمان، سیل ویرانگر و از هم پاشیدن دو خانواده است...
جنگ خليج فارس. در عمليات «توفان صحرا»، «ستوان ناتانيل سرلينگ» (واشينگتن)، فرمانده يک واحد ارتش امريکا، به خطا دستور نابودي تانکي را مي دهد که در واقع تانکي «خودي» است و عده اي از سربازان هم وطنش، از جمله يکي از دوستان صميمي اش کشته مي شوند. فشار روحي اين ماجرا، او را به نوش خواري و فروپاشي زندگي زناشويي اش مي کشاند..
«گلن هالند» (دریفوس) مردی است عاشق موسیقی، که می خواهد لااقل یک قطعه ی موسیقی ماندگار و پرمعنا از خود بر جای بگذارد. اما با کار کردن روی قطعات موسیقی خودش، و در همان حال نواختن موسیقی در رستوران هتل ها، زندگی اش نمی گذرد؛ به همین جهت با اکره شغل تدریس موسیقی را در یک دبیرستان قبول می کند…
”جین واتسن” (دپ)، یک مرد معمولی، هنگام بازگشت از مراسم خاکسپاری همسر سابقش به “آقای اسمیت” (واکن) و “خانم جونز” (مافیا) برمیخورد که دخترش را میربایند و به او اسلحهای با شش گلوله و یک کارت رمزگشا میدهند و خط سیر “فرماندار گرانت” (میسن) را در اختیارش میگذارند و به او میگویند که تنها ۷۵ دقیقه فرصت دارد فرماندار را بکشد اگرنه دخترش را خواهند کشت. در این فاصله “واتسن” ـ بی آنکه “آقای اسمیت” و “خانم جونز” با خبر شوند ـ باید به هر ترتیبی که شده فرماندار را از نقشه این سوء قصد مطلع سازد...
داستان در لُس آنجلس رخ میدهد، زمانی که فرانسیس لیسی 6 فرزندش را با خود به سفری سمت شمال میبرد، جایی که آنها میخواهند خانه ای برای خود پیدا کنند که در آرامش و به دور از بدی های زندگی شهرنشینی در آن زندگی کنند...
عنوان فیلم، کد شغلی فیلمبرداران رزم در ارتش آمریکا را تداعی میکند. این داستان، گروهی از سربازان آمریکایی در ویتنام را با انگیزههای متفاوت، از دید دوربین یک فیلمبردار روایت میکند.